عیب من نیست که: در عشق از اوحدی مراغهای غزل 537
1. عیب من نیست که: در عشق تو تیمار کشم
بار بر گردن من چون تو نهی بار کشم
...
1. عیب من نیست که: در عشق تو تیمار کشم
بار بر گردن من چون تو نهی بار کشم
...
1. یارب، تو حاضری که ز دستش چه میکشم؟
وز عشوههای نرگس مستش چه میکشم؟
...
1. دست عشقت قدحی داد و ببرد از هوشم
خم می گو: سر خود گیر، که من در جوشم
...
1. عشقت چو ستم کرد و جفا بر تن و توشم
از ناله و زاری نتوان کرد خموشم
...
1. ای چاه زنخدانت زندان دل ریشم
از نوش دهان تو چندین چه زنی نیشم؟
...
1. به تازه باد جدایی گلی ببرد ز باغم
که همچو بلبل مسکین از آن به درد و به داغم
...
1. من دل به ننگ دارم و از نام فارغم
ترک مراد کردم و از کام فارغم
...
1. صبا، چو برگذری سوی غمگسار دلم
خبر کنش که: زهی بیخبر ز کار دلم!
...
1. وه! که امروز چه آشفته و بیخویشتنم
دشمنم باد بدین شیوه که امروز منم
...
1. آن دوست که میبینم، آن دوست که میدانم
تا آنکه رخش دیدم، او من شد و من آنم
...
1. درهجر تو درمان دل خسته ندانم
زان پیش که روزی به غمت میگذرانم
...
1. دلم زندان عشق توست و زندانی درو جانم
چو زندانی شدم،دیگر چه میخواهی؟ مرنجانم
...