مستم از بادهٔ مهر تو، از اوحدی مراغهای غزل 465
1. مستم از بادهٔ مهر تو، مرا مست مهل
رفتم از دست، دمی دست من از دست مهل
...
1. مستم از بادهٔ مهر تو، مرا مست مهل
رفتم از دست، دمی دست من از دست مهل
...
1. گر درد سر نباشدت، ای باد صبحدم
روزی به دستگیری ما رنجه کن قدم
...
1. توبه کردم ز توبه کردن خام
ببر این جامه و بیار آن جام
...
1. قاصرات الطرف فی حجب الخیام
حال ترکانست گویی والسلام
...
1. من که باشم؟ که به من نامه فرستند و سلام
گو: به دشنام ز من یاد کن از لب، که تمام
...
1. من درین شهر پای بند توام
عاشق قامت بلند توام
...
1. ماهرویا، عاشق آن صورت پاک توام
بندهٔ قد خوش و رفتار چالاک توام
...
1. من چو همین حرف الف دیدهام
حرف دگر زان نپسندیدهام
...
1. فاش گشت آن ماجری، کز مرد و زن پوشیدهام
سر به سر گفتند آن کو تن به تن پوشیدهام
...
1. به مسجد ره نمیدانم، گرفتار خراباتم
جزین کاری نمیدانم که: در کار خراباتم
...
1. تا دل اندر پیچ آن زلف به تاب انداختم
جان خود در آتش و تن در عذاب انداختم
...
1. اگر به مجلس قاضی نمودهاند که: مستم
مرا ازان چه تفاوت؟ که رند بودم و هستم
...