گفتم: ز درد عشق تو گشتم از اوحدی مراغهای غزل 453
1. گفتم: ز درد عشق تو گشتم چنین به حال
گفتا: منم دوای تو از درد من منال
...
1. گفتم: ز درد عشق تو گشتم چنین به حال
گفتا: منم دوای تو از درد من منال
...
1. من نخواهم برد جان از دست دل
ای مسلمانان، فغان از دست دل
...
1. نگفتم: کین چنین زودت به جان اندر بکارم دل؟
کشی از خط مهرم سر، کنی از غم فگارم دل
...
1. دیوانه میشد از غم او گاه گاه دل
زان بستم اندر آن سر زلف سیاه دل
...
1. ای به خار هجر ما را سفته دل
رحمتی کن بر من آشفته دل
...
1. نازنین، عیب نباشد، که کند ناز ای دل
او همی سوزدت از عشق و تو میساز ای دل
...
1. سودای عشق خوبان از سربدر کن، ای دل
در کوی نیک نامی لختی گذر کن، ای دل
...
1. نه به اندازهٔ خود یار گزیدی، ای دل
تا رسیدی به بلایی که شنیدی، ای دل
...
1. زهی! ز دست رقیبان گذر به کوی تو مشکل
ز بس جمال که داری، نظر به روی تو مشکل
...
1. خیز، که در میرسد موکب سلطان گل
چارهٔ بزمی بساز، تا بنهی خوان گل
...
1. بنمای روی خویش، که غیر از تو هر چه هست
دیدیم و بیغروب نبودند و بیافول
...
1. ای سحری دعای من، در دلش آن جفا مهل
یار خطاپرست را بر سر آن خطا مهل
...