کاکل کافرانه بین، از اوحدی مراغهای غزل 394
1. کاکل کافرانه بین، زیور گوش او نگر
و آن مغلی مغولها بر سر و دوش او نگر
1. کاکل کافرانه بین، زیور گوش او نگر
و آن مغلی مغولها بر سر و دوش او نگر
1. ای دل، بیا و در رخ آن حور مینگر
بفگن حجاب ظلمت و در نور مینگر
1. دل من فتنه شد بر یار دیگر
چه خواهی کردن، ای دل، بار دیگر؟
1. تو از دست که میخوردی؟ که خشم آلودهای دیگر
مگر با دشمنان ما قدح پیمودهای دیگر؟
1. ای ساربان، که رنج کشیدی ز راه دور
آمد شتر به منزل لیلی، مکن عبور
1. همه عالم پرست ازین منظور
همه آفاق را گرفت این نور
1. باد بهار میدمد و من ز یار دور
با غم نشسته دایم و از غمگسار دور
1. شهر بگرفت آن کمان ابرو به بالای چو تیر
خسروان را جای تشویشست ازان اقلیم گیر
1. گر چه دورم، نه صبورم ز تو، ای بدر منیر
دور بادا! که کند صبر ز یاد تو ضمیر
1. صنما، بیتو مرا کار به جان آمده گیر
دلم از درد فراقت به فغان آمده گیر
1. پاکبازان را چه خارا و چه خز؟
گر به رنگی قانعی در خرقه خز
1. صاحب روی خوب و زلف دراز
نه عجب گر به عشوه کوشد و ناز