ما بغیر از یار اول کس از اوحدی مراغهای غزل 382
1. ما بغیر از یار اول کس نمیگیریم یار
اختیار اولین یارست و کردیم اختیار
1. ما بغیر از یار اول کس نمیگیریم یار
اختیار اولین یارست و کردیم اختیار
1. مگذر، ای ساربان، ز منزل یار
تا دمی در غمش بگریم زار
1. هر دم برم به گریه پناه از فراق یار
آه! از جفای دشمن و آه از فراق یار!
1. تن به تو دادم، دل و جانش مبر
دل برت آمد، ز جهانش مبر
1. از باده در فصل خزان افتان و خیزان نیکتر
ور یار دلداری دهد خود چون بود زان نیکتر؟
1. زلف مشکینت چو دامست، ای پسر
عارضت ماه تمامست، ای پسر
1. یک شبم دادی به عمری پیش خود بار، ای پسر
بعد از آن یادم نکردی، یاد میدار، ای پسر
1. هیچ نقاشی نیامیزد چنین رنگ، ای پسر
از تو باطل شد نگارستان ارژنگ، ای پسر
1. من که خمارم، به مسجدها مده راهم دگر
کاین زمان میخوردم و در حال میخواهم دگر
1. دلبر من بر گذشت همچو بهاری دگر
بر رخش از هفت ونه، نقش و نگاری دگر
1. نیک میخواهی که: از خود دورم اندازی دگر
و آن دل سنگین ز مهر من بپردازی دگر
1. جانا، ضمیرت حال ما نیکو نمیداند مگر؟
یا آن ضرورت نامها خود بر نمیخواند مگر؟