آنرا که چون تو لاله از اوحدی مراغهای غزل 322
1. آنرا که چون تو لاله رخی در سرا بود
میلش به دیدن گل و سوسن چرا بود؟
1. آنرا که چون تو لاله رخی در سرا بود
میلش به دیدن گل و سوسن چرا بود؟
1. دل از فراق شما دردمند خواهد بود
زمان هجر ندانم که چند خواهد بود؟
1. همیشه تا تن من برقرار خواهد بود
به کوی عشق دلم را گذار خواهد بود
1. تا کی از هجر تو بیخواب و خورم باید بود؟
به تو مشغول وز خود بیخبرم باید بود؟
1. دوشم از وصل کار چون زر بود
تا به روز آن نگار در بر بود
1. نازنینا، حسن و خوبی با وفا بهتر بود
گر وفا ورزی بهر حالی ترا بهتر بود
1. آن روز کو که روی غم اندر زوال بود؟
با او مرا به بوسه جواب و سؤال بود
1. دیگی که پار پختم چون ناتمام بود
باز آمدم که پخته شود هر چه خام بود
1. تو را که گفت که من بیتو میتوانم بود
که مرگ بادا گر بیتو زنده دانم بود
1. میان ما و تو دوری به اختیار نبود
مرا زمان فراق تو در شمار نبود
1. سر دردم بر طبیب آسان نبود
گفت: تب داری، غلط کرد، آن نبود
1. این چنین نقشی اگر در چین بود
قبلهٔ خوبان آن ملک این بود