موسم گل دو سه روزست از اوحدی مراغهای غزل 251
1. موسم گل دو سه روزست ،به سر خواهد شد
می درآید، که گل زرد به در خواهد شد
1. موسم گل دو سه روزست ،به سر خواهد شد
می درآید، که گل زرد به در خواهد شد
1. حسن بدکان نشست، عشق پدیدار شد
حسن فروشنده گشت، عشق خریدار شد
1. گل ز روی او شرمسار شد
دل چو موی او بیقرار شد
1. خواهم شبی بر آن دهن تنگ میر شد
کامشب مرا تعلق او در ضمیر شد
1. دل اسیر حلقهٔ آن زلف چون زنحیر شد
تن ز استیلای هجر آن پریرخ پیر شد
1. کمان مهر ترا چرخ چنبری نکشد
فروغ روی ترا جرم مشتری نکشد
1. یار ز پیمان ما گر چه سری میکشد
بار غمش را دلم بیجگری میکشد
1. دی رفتم اندر کوی او سرمست، ناگه جنگ شد
امروز زانم تنگدل کان جای بر وی تنگ شد
1. چه عشقست این که در دل شد؟
کزو پایم درین گل شد
1. جهان از باد نوروزی جوان شد
زمین در سایهٔ سنبل نهان شد
1. عشق را پا و سر پدید نشد
زین بیابان خبر پدید نشد
1. هرگز از عشقی مرا پایی چنین در گل نشد
هیچ سال این دردم اندر جان وغم در دل نشد