کو دل که بدان دل از اوحدالدین کرمانی رباعی 49
1. کو دل که بدان دل غم جان شاید خورد
کو جان که بدو دلی بشاید پرورد
...
1. کو دل که بدان دل غم جان شاید خورد
کو جان که بدو دلی بشاید پرورد
...
1. دل رفته و عشق آمده تا خود چه کند
جان داده و غم بستده تا خود چه کند
...
1. تا عشق توَم سلسله می جنباند
کو عقل و کجا صبر که برجا ماند
...
1. خواهی که برم سرّ تو مکنون باشد
واین واقعه از حدّ من افزون باشد
...
1. در هیچ سری مایهٔ اسراری نه
کس را خبر از اندک و بسیاری نه
...
1. هر دل نبود قابل اسرار خدا
در هر کویی نگنجد ابرار خدا
...
1. از کتم عدم چون که برون افتادم
در چاه وجود سرنگون افتادم
...
1. در من نگرم زپای تا سر هیچم
چون ذرّه بر مهر منوّر هیچم
...
1. ای دوست بیا و غم بی حاصل بین
تشویش دل و خرابی منزل بین
...
1. یا روی دلم به سوی دیگر گردان
یا مقصد خود مرا میسّر گردان
...
1. گویند مرا چرا شدی سودایی
آن به که کنی به صبر پابرجایی
...
1. آنها که محققان این درگاهند
اهل دل خاص خاص شاهنشاهند
...