1 گر می خواهی بقا و پیروز مخسب بر آتش عشق دوست می سوز مخسب
2 صد شب خفتی و حاصلت آن دیدی از بهر خدا امشب تا روز مخسب
1 ایّام گلست و عیش باقی است مخسب آخر نه لبت بر لب ساقی است مخسب
2 امشب شب خنیاگر شمع است مخسب برخیز که پرده ها عراقی است مخسب
1 هستم به وصالِ دوست دلشاد امشب وز غصّهٔ هجر گشته آزاد امشب
2 با یار نشسته و به دل می گویم یا رب که کلید صبح گم باد امشب
1 ای شب منم [و] وصال جانان امشب بگریخته از زمانه پنهان امشب
2 ما را به تو حاجت است می دان امشب تعجیل مکن به صبح خندان امشب
1 تا چند شوی تو از پی شمع و شراب تا چند دهی بهر بتان دل را تاب
2 من بندهٔ آن دلم که روزان و شبان بی شاهد عاشقند و بی باده خراب
1 کردیم دل از جمله مسلّم امشب کردیم وداع جمله عالم امشب
2 گر پای مرا هر سر مویی بند است دست از همه کوتاه کنم هم امشب
1 جز حق تو بکن جمله فراموش امشب وز جام وصال باده می نوش امشب
2 تا بوک به وصل جاودانی برسی منشین و به جان و دل همی کوش امشب
1 زنهار پی طبع هوس پَیمایت تاریک مکن روان روشن رایت
2 تو از سر صدق یک نفس با او باش تا هر که جز اوست سر نهد در پایت
1 ای دل تو چنان بزی که هشیار شوی تا بوک دمی به اهل دل یار شوی
2 سرمایهٔ تو دمی است، آن دم را باش کان دم زتو رفت نقش دیوار شوی
1 گر قسم تو شادی است غمت نفزاید ور زانک غم است او چه شادی زاید
2 این لحظه که هست شادمانی حاصل خوش باش ازین پس آنچ آید آید