شاهان همه دولت از اوحدالدین کرمانی رباعی 181
1. شاهان همه دولت از فقیران طلبند
صحبت همه از نشست پیران طلبند
...
1. شاهان همه دولت از فقیران طلبند
صحبت همه از نشست پیران طلبند
...
1. آزادی مرد هر چه خواهی ارزد
و این حال زماه تا به ماهی ارزد
...
1. هرگه که تو آوری بیانی از فقر
در حال تو را دهند جانی از فقر
...
1. درویش همیشه بی نوا اولی تر
نزل ره درویش بلا اولی تر
...
1. در راه طلب خدمت درویشان کن
بیگانه مباش یاری خویشان کن
...
1. در درویشی کار به صدق است و یقین
در درویشی کار نه کفر است و نه دین
...
1. در فقر اگر دمی تو با حق داری
سرمایهٔ عاشقان مطلق داری
...
1. تا ظن نبری که غمخوری درویشی است
یا بی کسی و مختصری درویشی است
...
1. در عالم فقر ار سر هر پر هوسی
سرمست همی دوند هر نیک و خسی
...
1. خود دمدمه ای است آدمی از دم او
عالم همه سایه است از عالم او
...
1. امروز چو ناصر فقیران باشی
فردا زقبیل دستگیران باشی
...
1. دردی است طمع که نیستش درمانی
گنجی است یقین که نیستش پایانی
...