جمعیت ازین شیفته از اوحدالدین کرمانی رباعی 157
1. جمعیت ازین شیفته رایان آموز
جان بازی ازین بی سر و پایان آموز
...
1. جمعیت ازین شیفته رایان آموز
جان بازی ازین بی سر و پایان آموز
...
1. از طعم لب تو در شکر چیزی هست
وز نور رخ تو در قمر چیزی هست
...
1. درویشان را بر همه عالم پیشی است
درویشان را کمینه سودی بیشی است
...
1. درد ره فقر به زهَر درمان است
دانستن آن نه ذوق هر نادان است
...
1. در عالم فقر میر و سلطان هیچ است
در درویشی ملک سلیمان هیچ است
...
1. سلطانی اصل بی گمان درویشی است
سرداری بی نام و نشان درویشی است
...
1. امروز بده بدان جهانی که به است
بستان سبکی را به گرانی که به است
...
1. گفتی عالم به پای درویشان است
عالم همه از برای درویشان است
...
1. سرمایهٔ ملک جاودان درویشی است
درویش تن است و جان آن درویشی است
...
1. مقبل بود آنک آشنای دَرِ اوست
مُدبِر باشی گرت نه رای دَرِ اوست
...
1. آن نقطه که در فقر نهان آوردند
از بهر بسی زنده دلان آوردند
...
1. عالم همه سر به سر گدایان دارند
محنت همه خویشتن نمایان دارند
...