1 اندر طلب وصل تو ای سرو روان انگشت نمای خلق و رسوای جهان
2 کامی زلبت ندیده وانگه ما را در هر دهنی فتاده بینی چو زبان
1 اندر طلبت گرچه به سر می پویم رخساره به خوناب جگر می شویم
2 چون در نگرم تو با منی من غلطم سررشتهٔ خود جای دگر می جویم
1 در راه طلب به آخر آمد نفسم و افسوس که نیست حاصلی جز نفسم
2 این راه به جست و جوی باید رفتن من مشغولم به گفت و گو می نرسم
1 پیوسته تو را به صد هوا می طلبم وین درد غم تو را دوا می طلبم
2 چون می نگرم کانچ منم جمله تویی من غافلم از خود که تو را می طلبم
1 هر چند که من به خویشتن می نرسم وز محنت دل به شغل تن می نرسم
2 بر نامه و نامه بر حسدها دارم کایشان به تو می رسند و من می نرسم
1 غمگین غمگین به سوی تو می پویم مسکین مسکین بر تن خود می مویم
2 پنهان پنهان روز و شبت می جویم آسان آسان به ترک تو چون گویم
1 طالب که نه صادق است جایی نرسد بیگانه شود به آشنایی نرسد
2 در یافتن وصال او سلطانی است آن سلطانی به هر گدایی نرسد
1 ای تن خواهی که احتشامت باشد حکمی و تصرّفی تمامت باشد
2 زنبیل طلب بر سر جان و دل نه دریوزه کن از درش که گامت باشد
1 از بهر چه حل نمی کنی مشکل خود وز بند هوس نمی رهانی دل خود
2 اینجا تو برای حاصلی آمده ای ای بی حاصل باز طلب حاصل خود
1 اندر طلب آنک نیست صادق چه کند و آن را که دلی نیست موافق چه کند
2 ای پیر اگر عمر نکردی ضایع زین طفل بیاموز که عاشق چه کند