در راه طلب زاد از اوحدالدین کرمانی رباعی 133
1. در راه طلب زاد ادب می باید
سوز سحر و نالهٔ شب می باید
...
1. در راه طلب زاد ادب می باید
سوز سحر و نالهٔ شب می باید
...
1. ترسم که اگر در طلبش نشتابی
بر آتش حسرت دل خود را تابی
...
1. حاشا که من از خاک درت برخیزم
وز لعل لب چون شکرت برخیزم
...
1. تا چند کشم غصّهٔ کس ناکس را
وز خسّت خود خاک شوم هر خس را
...
1. نفسم چو به نان و تره از من راضی است
کی گویم کاین رییس یا آن قاضی است
...
1. از راحت اگر نصیب تو حرمان نیست
از آز ببُر که آز را پایان نیست
...
1. تا ظن نبری که خان و مان محتشمی است
یا خواسته و حکم روان محتشمی است
...
1. مسپار به عشوهٔ جهان خویشتنت
مگذار که گردد دو یکی پیرهنت
...
1. ایزد زقناعت چو مرا گنجی داد
از میر و وزیر جمله گشتم آزاد
...
1. عالی نسبا چرا بننشینی پست
وز ملک جهان پاک نیفشانی دست
...
1. دل کز پی آب و نان در آتش نبود
جز خاک پریشان و مشوّش نبود
...
1. پیمانهٔ عزّت و قناعت کن پُر
تا خوار نگردی طمع از خلق ببُر
...