درویشان را عار از اوحدالدین کرمانی رباعی 193
1. درویشان را عار بود محتشمی
در دیده شان نار بود محتشمی
...
1. درویشان را عار بود محتشمی
در دیده شان نار بود محتشمی
...
1. با فقر نشین اگر تو همدم خواهی
فقر است اگر ملک مُسلَّم خواهی
...
1. درویش ز درویشی از آن می نرهد
کاین دهر درم به جای خود می ننهد
...
1. گر مرکب عشق نیکوان خواهی تاخت
با سوختگان چو شمع می باید ساخت
...
1. جانی که زمهر زیر میغش داری
باید که همیشه زیر تیغش داری
...
1. تا تو نشوی فرد به فردی نرسی
در راه یگانگی به مردی نرسی
...
1. در کعبهٔ دل اگر تو حاضر باشی
مانندهٔ کعبه سخت ظاهر باشی
...
1. هر دل که درو مایهٔ تجرید کم است
بیهوده همه عمر ندیم ندم است
...
1. از خود به درآیی نفسی تجرید است
فارغ شوی از هر هوسی تجرید است
...
1. آن را که دلش خانهٔ توحید بود
در کون و مکان طالب تجرید بود
...
1. افکند بتی به بت پرستی ما را
او راست خبر که نیست هستی ما را
...
1. ما را تو مدام دل به مستی ندهی
وز هستی خویش تا نرستی ندهی
...