1 رایض من چون ادب آغاز کرد از گره نُه فلکم باز کرد
2 گرچه گره در گرهش بود جای برنگرفت از سر این رشته پای
3 تا سر این رشته به جائی رسید کان گره از رشته بخواهد برید
4 خواجه معالقصه که در بند ماست گرچه خدا نیست، خداوند ماست
1 ای به زمین بر چو فلک نازنین ناز کِشَت هم فلک و هم زمین
2 کار تو زآنجا که خبر داشتی برتر از آن شد که تو پنداشتی
3 اول از آن دایه که پروردهای شیر نخوردی که شکر خوردهای
4 نیکوئیَت باید کافزون بود نیکوئی افزونتر ازین چون بود
1 ای ملک جانوران رای تو وی گهر تاجوران پای تو
2 گر ملکی خانه شاهی طلب ور گهری تاج الهی طلب
3 زانسوی عالم که دگر راه نیست جز من و تو هیچکس آگاه نیست
4 زان ازلی نور که پروردهاند در تو زیادت نظری کردهاند
1 ای ز شب وصل گرانمایهتر وز علم صبح سبک سایهتر
2 سایه صفت چند نشینی به غم؟ خیز که بر پای نکوتر علم
3 چون ملکان عزم شد آمد کنند نَقلِ بُنِه پیشتر از خود کنند
4 گر ملکی عزم ره آغاز کن زین به نوا تر سفری ساز کن
1 پیرزنی را ستمی درگرفت دست زد و دامن سنجر گرفت
2 کای ملک آزرم تو کم دیدهام وز تو همه ساله ستم دیدهام
3 شحنه مست آمده در کوی من زد لگدی چند فرا روی من
4 بیگنه از خانه برونم کشید موی کشان بر سر کویم کشید
1 میوه فروشی که یمن جاش بود روبهکی خازن کالاش بود
2 چشم ادب بر سر ره داشتی کلبه بقال نگه داشتی
3 کیسهبری چند شگرفی نمود هیچ شگرفیش نمیکرد سود
4 دیده به هم زد چو شتابش گرفت خفت و به خفتن رگ خوابش گرفت
1 صیدکنان مرکب نوشیروان دور شد از کوکبه خسروان
2 مونس خسرو شده دستور و بس خسرو و دستور و دگر هیچکس
3 شاه در آن ناحیت صید یاب دید دهی چون دل دشمن خراب
4 تنگ دو مرغ آمده در یکدِگَر وز دل شه قافیهشان تنگتر
1 خواجه یکی شب به تمنای جنس زد دو سه دم با دو سه ابنای جنس
2 یافت شبی چون سحر آراسته خواسته هایی به دعا خواسته
3 مجلسی افروخته چون نوبهار عشرتی آسودهتر از روزگار
4 آه بخور از نفس روزنش شرح ده یوسف و پیراهنش
1 لعبت بازی پس این پرده هست گرنه بر او این همه لعبت که بست
2 دیده دل محرم این پرده ساز تا چه برون آید از این پرده راز
3 در پس این پرده زنگار گون عاریتانند ز غایت برون
4 گوهر چشم از ادب افروخته بر کمر خدمت دل دوخته
1 باد نقاب از طرفی برگرفت خواجه سبک عاشقی از سر گرفت
2 گل نفسی دید شِکَر خندهای بر گل و شِکَّر نفس افکندهای
3 فتنه آنماه قصب دوخته خرمن مه را چو قصب سوخته
4 تا کمر از زلف زره بافته تا قدم از فرق نمک یافته