یک نفس ای خواجه دامن کشان از نظامی گنجوی خمسه 24
1. یک نفس ای خواجه دامن کشان
آستنی بر همه عالم فشان
...
1. یک نفس ای خواجه دامن کشان
آستنی بر همه عالم فشان
...
1. روزی از آنجا که فراغی رسید
باد سلیمان به چراغی رسید
...
1. ای سپهر افکنده ز مردانگی
غول تو بیغولهٔ بیگانگی
...
1. پیرزنی را ستمی درگرفت
دست زد و دامن سنجر گرفت
...
1. روز خوش عمر به شبخوش رسید
خاک به باد، آب به آتش رسید
...
1. در طرف شام یکی پیر بود
چون پری از خلق طرف گیر بود
...
1. لعبت بازی پس این پرده هست
گرنه بر او این همه لعبت که بست
...
1. صید گری بود عجب تیز بین
بادیه پیمای و مراحل گزین
...
1. ای به زمین بر چو فلک نازنین
ناز کِشَت هم فلک و هم زمین
...
1. صبحدمی با دو سه اهل درون
رفت فریدون به تماشا برون
...
1. پیشتر از پیشتران وجود
کآب نخوردند ز دریای جود
...
1. میوه فروشی که یمن جاش بود
روبهکی خازن کالاش بود
...