1 چون سپر انداختن آفتاب گشت زمین را سپر افکن بر آب
2 گشت جهان از نفسش تنگتر وز سپر او سپرک رنگتر
3 با سپر افکندن او لشگرش تیغ کشیدند به قصد سرش
4 گاو که خرمهره بدو در کشند چونکه بیفتد همه خنجر کشند
1 ای به ازل بوده و نابوده ما وی به ابد زنده و فرسوده ما
2 دور جنیبت کش فرمان تست سفت فلک غاشیه گردان تست
3 حلقه زن خانه به دوش توایم چون در تو حلقه به گوش توایم
4 داغ تو داریم و سگ داغدار مینپذیرند شهان در شکار
1 ای گهر تاج فرستادگان تاج ده گوهر آزادگان
2 هر چه ز بیگانه و خیل تواند جمله در این خانه طفیل تواند
3 اول بیت ار چه به نام تو بست نام تو چون قافیه آخر نشست
4 این ده ویران چو اشارت رسید از تو و آدم به عمارت رسید
1 نیم شبی کان ملک نیمروز کرد روان مشعل گیتی فروز
2 نه فلک از دیده عماریش کرد زهره و مه مشعله داریش کرد
3 کرد رها در حرم کاینات هفت خط و چار حد و شش جهات
4 روز شده با قدمش در وداع زامدنش آمده شب در سماع
1 منکه سراینده این نوگلم باغ ترا نغمهسرا بلبلم
2 در ره عشقت نفسی میزنم بر سر کویت جرسی میزنم
3 عاریت کس نپذیرفتهام آنچه دلم گفت بگو گفتهام
4 شعبدهٔ تازه برانگیختم هیکلی از قالب نو ریختم
1 در طرف شام یکی پیر بود چون پری از خلق طرف گیر بود
2 پیرهن خود ز گیا بافتی خشت زدی روزی از آن یافتی
3 تیغ زنان چون سپر انداختند در لحد آن خشت سپر ساختند
4 هرکه جز آن خشت نقابش نبود گرچه گنه بود عذابش نبود
1 روزی از آنجا که فراغی رسید باد سلیمان به چراغی رسید
2 مملکتش رخت به صحرا نهاد تخت بر این تخته مینا نهاد
3 دید بنوعی که دلش پاره گشت برزگری پیر در آن ساده دشت
4 خانه ز مشتی غله پرداخته در غله دان کرم انداخته
1 یک نفس ای خواجه دامن کشان آستنی بر همه عالم فشان
2 رنج مشو راحت رنجور باش ساعتی از محتشمی دور باش
3 حکم چو بر عاقبت اندیشی است محتشمی بنده درویشی است
4 ملک سلیمان مطلب کان کجاست ملک همانست سلیمان کجاست
1 دادگری دید برای صواب صورت بیدادگری را به خواب
2 گفت خدا با تو ظالم چه کرد در شبت از روز مظالم چه کرد
3 گفت چو بر من به سر آمد حیات در نِگَریدم به همه کاینات
4 تا به من امید هدایت کراست یا به خدا چشم عنایت کراست
1 پیشتر از پیشتران وجود کآب نخوردند ز دریای جود
2 در کف این ملک یساری نبود در ره این خاک غباری نبود
3 وعده تاریخ به سر نامده لعبتی از پرده به در نامده
4 روز و شب آویزش پستی نداشت جان و تن آمیزش هستی نداشت