1 ای شرف گوهر آدم به تو روشنی دیده عالم به تو
2 چرخ که یک پشت ظفر ساز تست نه شکم آبستن یک راز تست
3 گوش دو ماهی زبر و زیر تو شد صدف گوهر شمشیر تو
4 مه که به شب تیغ درانداختست با سر تیغت سپر انداختست
1 منکه سراینده این نوگلم باغ ترا نغمهسرا بلبلم
2 در ره عشقت نفسی میزنم بر سر کویت جرسی میزنم
3 عاریت کس نپذیرفتهام آنچه دلم گفت بگو گفتهام
4 شعبدهٔ تازه برانگیختم هیکلی از قالب نو ریختم
1 جنبش اول که قلم برگرفت حرف نخستین ز سخن درگرفت
2 پرده خلوت چو برانداختند جلوت اول به سخن ساختند
3 تا سخن آوازه دل در نداد جان تن آزاده به گل در نداد
4 چون قلم آمد شدن آغاز کرد چشم جهان را به سخن باز کرد
1 چونکه نسخته سخن سرسری هست بر گوهریان گوهری
2 نکته نگهدار ببین چون بُوَد نکته که سنجیده و موزون بُوَد
3 قافیه سنجان که سخن برکشند گنج دو عالم به سخن درکشند
4 خاصه کلیدی که در گنج راست زیر زبان مرد سخن سنج راست
1 چون سپر انداختن آفتاب گشت زمین را سپر افکن بر آب
2 گشت جهان از نفسش تنگتر وز سپر او سپرک رنگتر
3 با سپر افکندن او لشگرش تیغ کشیدند به قصد سرش
4 گاو که خرمهره بدو در کشند چونکه بیفتد همه خنجر کشند
1 رایض من چون ادب آغاز کرد از گره نُه فلکم باز کرد
2 گرچه گره در گرهش بود جای برنگرفت از سر این رشته پای
3 تا سر این رشته به جائی رسید کان گره از رشته بخواهد برید
4 خواجه معالقصه که در بند ماست گرچه خدا نیست، خداوند ماست
1 باد نقاب از طرفی برگرفت خواجه سبک عاشقی از سر گرفت
2 گل نفسی دید شِکَر خندهای بر گل و شِکَّر نفس افکندهای
3 فتنه آنماه قصب دوخته خرمن مه را چو قصب سوخته
4 تا کمر از زلف زره بافته تا قدم از فرق نمک یافته
1 خواجه یکی شب به تمنای جنس زد دو سه دم با دو سه ابنای جنس
2 یافت شبی چون سحر آراسته خواسته هایی به دعا خواسته
3 مجلسی افروخته چون نوبهار عشرتی آسودهتر از روزگار
4 آه بخور از نفس روزنش شرح ده یوسف و پیراهنش
1 عمر بر آن فرش ازل بافته آنچه شده باز بدل یافته
2 گوش در آن نامه تحیت رسان دیده در آن سجده تحیات خوان
3 تنگ دل از خنده ترکان شکر سرمه بر از چشم غزالان نظر
4 تُرک قصب پوش من آنجا چو ماه کرده دلم را چو قصب رخنه گاه