7 اثر از مخزن الاسرار در خمسه نظامی گنجوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مخزن الاسرار در خمسه نظامی گنجوی شعر مورد نظر پیدا کنید.

مخزن الاسرار در خمسه نظامی گنجوی

1 لعبت بازی پس این پرده هست گرنه بر او این همه لعبت که بست

2 دیده دل محرم این پرده ساز تا چه برون آید از این پرده راز

3 در پس این پرده زنگار گون عاریتانند ز غایت برون

4 گوهر چشم از ادب افروخته بر کمر خدمت دل دوخته

1 صید گری بود عجب تیز بین بادیه پیمای و مراحل گزین

2 شیر سگی داشت که چون پو گرفت سایه خورشید بر آهو گرفت

3 سهم زده کرگدن از گردنش گور ز دندان گوزن افکنش

4 در سفرش مونس و یار آمده چند شبانروز به کار آمده

1 ای به زمین بر چو فلک نازنین ناز کِشَت هم فلک و هم زمین

2 کار تو زآنجا که خبر داشتی برتر از آن شد که تو پنداشتی

3 اول از آن دایه که پرورده‌ای شیر نخوردی که شکر خورده‌ای

4 نیکوئیَت باید کافزون بود نیکوئی افزون‌تر ازین چون بود

1 صبحدمی با دو سه اهل درون رفت فریدون به تماشا برون

2 چون به شکار آمد در مرغزار آهوکی دید فریدون شکار

3 گردن و گوشی ز خصومت بری چشم و سرینی به شفاعت گری

4 گفتی از آنجا که نظر جسته بود از نظر شاه برون رسته بود

1 پیشتر از پیشتران وجود کآب نخوردند ز دریای جود

2 در کف این ملک یساری نبود در ره این خاک غباری نبود

3 وعده تاریخ به سر نامده لعبتی از پرده به در نامده

4 روز و شب آویزش پستی نداشت جان و تن آمیزش هستی نداشت

1 میوه فروشی که یمن جاش بود روبهکی خازن کالاش بود

2 چشم ادب بر سر ره داشتی کلبه بقال نگه داشتی

3 کیسه‌بری چند شگرفی نمود هیچ شگرفیش نمی‌کرد سود

4 دیده به هم زد چو شتابش گرفت خفت و به خفتن رگ خوابش گرفت

1 ای ز شب وصل گرانمایه‌تر وز علم صبح سبک سایه‌تر

2 سایه صفت چند نشینی به غم؟ خیز که بر پای نکوتر علم

3 چون ملکان عزم شد آمد کنند نَقلِ بُنِه پیشتر از خود کنند

4 گر ملکی عزم ره آغاز کن زین به نوا تر سفری ساز کن

1 مسجدیئی بسته آفات شد معتکف کوی خرابات شد

2 می به دهن برد و چو می می‌گریست کای من بیچاره مرا چاره چیست

3 مرغ هوا در دلم آرام گرد دانه تسبیح مرا دام کرد

4 کعبه مرا رهزن اوقات بود خانه اصلیم خرابات بود

1 ای فلک آهسته‌تر این دور چند وی ز می آسوده‌تر اینجور چند

2 از پس هر شامگهی چاشتیست آخر برداشت فرو داشتیست

3 در طبقات زمی افکنده بیم زلزله الساعه شئی عظیم

4 شیفتن خاک سیاست نمود حلقه زنجیر فلک را بسود

1 پای مسیحا که جهان می‌نبشت بر سر بازارچه‌ای میگذشت

2 گرگ سگی بر گذر افتاده دید یوسفش از چه بدر افتاده دید

3 بر سر آن جیفه گروهی نظار بر صفت کرکس مردار خوار

4 گفت یکی وحشت این در دماغ تیرگی آرد چو نفس در چراغ

آثار نظامی گنجوی

7 اثر از مخزن الاسرار در خمسه نظامی گنجوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مخزن الاسرار در خمسه نظامی گنجوی شعر مورد نظر پیدا کنید.