7 اثر از مخزن الاسرار در خمسه نظامی گنجوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مخزن الاسرار در خمسه نظامی گنجوی شعر مورد نظر پیدا کنید.

مخزن الاسرار در خمسه نظامی گنجوی

1 خیز و بساط فلکی درنورد زانکه وفا نیست درین تخته نرد

2 نقش مراد از در وصلش مجوی خصلت انصاف ز خصلش مجوی

3 پای درین بحر نهادن که چه بار دین موج گشادن که چه

4 باز به بط گفت که صحرا خوش است گفت شبت خوش که مرا جا خوش است

1 کودکی از جملهٔ آزادگان رفت برون با دو سه همزادگان

2 پایش ازان پویه درآمد ز دست مهر دل و مهره پشتش شکست

3 شد نفس آن دو سه همسال او تنگ‌تر از حادثه حال او

4 آنکه ورا دوست ترین بود گفت در بُنِ چاهیش بباید نهفت

1 پای مسیحا که جهان می‌نبشت بر سر بازارچه‌ای میگذشت

2 گرگ سگی بر گذر افتاده دید یوسفش از چه بدر افتاده دید

3 بر سر آن جیفه گروهی نظار بر صفت کرکس مردار خوار

4 گفت یکی وحشت این در دماغ تیرگی آرد چو نفس در چراغ

1 پادشهی بود رعیت شکن وز سر حجت شده حجاج فن

2 هرچه به تاریک شب از صبح زاد بر در او درج شدی بامداد

3 رفت یکی پیش ملک صبحگاه راز گشاینده‌تر از صبح و ماه

4 از قمر اندوخته شب بازی ای وز سحر آموخته غمازی ای

1 ای شده خشنود به یکبارگی چون خر و گاوی به علف‌خوارگی

2 فارغ ازین مرکز خورشید گَرد غافل از این دایره لاجورد

3 از پی صاحب خبرانست کار بی‌خبران را چه غم از روزگار

4 بر سر کار آی چرا خفته‌ای کار چنان کن که پذیرفته‌ای

1 مؤبدی از کشور هندوستان رهگذری کرد سوی بوستان

2 مرحله‌ای دید مُنَقَّش رباط مملکتی یافت مُزَوَّر بساط

3 غنچه به خون بسته چو گردون کمر لاله کم عمر ز خود بی‌خبر

4 از چمن انگیخته گل رنگ رنگ وز شکر آمیخته می تنگ تنگ

1 خاصگیی محرم جمشید بود خاص‌تر از ماه به خورشید بود

2 کار جوانمرد بدان درکشید کز همه عالم ملکش برکشید

3 چون به وثوق از دگران گوی برد شاه خزینه به درونش سپرد

4 با همه نزدیکی شاه آن جوان دورتری جست چو تیر از کمان

1 دور خلافت چو به هارون رسید رایت عباس به گردون رسید

2 نیم شبی پشت به همخوابه کرد روی در آسایش گرمابه کرد

3 موی تراشی که سرش میسترد موی به مویش به غمی میسپرد

4 کای شده آگاه ز استادیم خاص کن امروز به دامادیم

1 کعبه روی عزم ره آغاز کرد قاعده کعبه روان ساز کرد

2 زآنچه فزون از غرض کار داشت مبلغ یک بدره دینار داشت

3 گفت فلان صوفی آزاد مرد کاستن از عالم کوتاه گرد

4 در دلم آید که دیانت در اوست در کس اگر نیست امانت در اوست

1 رهروی از جمله پیران کار می‌شد و با پیر مریدی هزار

2 پیر در آن بادیه یک باد پاک داد بضاعت به امینان خاک

3 هر یک از آن آستنی برفشاند تا همه رفتند و یکی شخص ماند

4 پیر بدو گفت چه افتاد رای کان همه رفتند و تو ماندی بجای

آثار نظامی گنجوی

7 اثر از مخزن الاسرار در خمسه نظامی گنجوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مخزن الاسرار در خمسه نظامی گنجوی شعر مورد نظر پیدا کنید.