1 قصد شنیدم که در اقصای مرو بود ملکزاده جوانی چو سرو
2 مضطرب از دولتیان دیار ملک بر او شیفته چون روزگار
3 تازگیش را کهنان در ستیز پر خطر او زان خطر نیم خیز
4 یک شب از آن فتنه پر اندیشه خفت دید که پیریش در آن خواب گفت
1 ای به نسیمی علم افراخته پیش غباری علم انداخته
2 ده نه و دروازه دهقان زده ملک نه و تخت سلیمان زده
3 تیغ نهای زخم بی اندازه چیست کوس نهای اینهمه آوازه چیست
4 چون دهن تیغ درم ریز باش چون شکم کوس تهی خیز باش
1 کودکی از جملهٔ آزادگان رفت برون با دو سه همزادگان
2 پایش ازان پویه درآمد ز دست مهر دل و مهره پشتش شکست
3 شد نفس آن دو سه همسال او تنگتر از حادثه حال او
4 آنکه ورا دوست ترین بود گفت در بُنِ چاهیش بباید نهفت
1 ای ز خدا غافل و از خویشتن در غم جان مانده و در رنج تن
2 این من و من گو که درین قالب است هیچ مگو جنبش او تا لب است
3 چون خم گردون به جهان در مپیچ آنچه نَه آنِ تو، به آن در مپیچ
4 زور جهان بیش ز بازوی توست سنگ وی افزون ز ترازوی توست
1 رهروی از جمله پیران کار میشد و با پیر مریدی هزار
2 پیر در آن بادیه یک باد پاک داد بضاعت به امینان خاک
3 هر یک از آن آستنی برفشاند تا همه رفتند و یکی شخص ماند
4 پیر بدو گفت چه افتاد رای کان همه رفتند و تو ماندی بجای
1 قلب زنی چند که برخاستند قالبی از قلب نو آراستند
2 چون شکم از روی بکن پشتشان حرف نگهدار ز انگشتشان
3 پیش تو از نور موافقترند وز پَسَت از سایه منافقترند
4 سادهتر از شمع و گرهتر ز عود ساده به دیدار و کره در وجود
1 خاصگیی محرم جمشید بود خاصتر از ماه به خورشید بود
2 کار جوانمرد بدان درکشید کز همه عالم ملکش برکشید
3 چون به وثوق از دگران گوی برد شاه خزینه به درونش سپرد
4 با همه نزدیکی شاه آن جوان دورتری جست چو تیر از کمان
1 مجلس خلوت نگر آراسته روشن و خوش چون مه ناکاسته
2 شمع فروزان و شکر ریخته تخت زده غالیه آمیخته
3 دشمن جانست ترا روزگار خویشتن از دوستیش واگذار
4 بین که بزنجیر کیان را کشید هرکه درو دید زبان را کشید
1 دور خلافت چو به هارون رسید رایت عباس به گردون رسید
2 نیم شبی پشت به همخوابه کرد روی در آسایش گرمابه کرد
3 موی تراشی که سرش میسترد موی به مویش به غمی میسپرد
4 کای شده آگاه ز استادیم خاص کن امروز به دامادیم
1 ما که به خود دست برافشاندهایم بر سر خاکی چه فروماندهایم
2 صحبت این خاک ترا خار کرد خاک چنین تعبیه بسیار کرد
3 عمر همه رفت و به پس گستریم قافله از قافله واپس تریم
4 این دو فرشته شده در بند ما دیو ز بدنامی پیوند ما