2
چون به شکار آمد در مرغزار
آهوکی دید فریدون شکار
4
گفتی از آنجا که نظر جسته بود
از نظر شاه برون رسته بود
6
رخش برو چون جگرش گرم کرد
پشت کمان چون شکمش نرم کرد
7
تیر بدان پایه ازو درگذشت
رخش بدان پویه به گردش نگشت
8
گفت به تیر آن پر کینت کجاست
گفت به رخش آن تک دینت کجاست
9
هر دو درین باره نه پسبارهاید
خرده آن خرد گیا خوارهاید
10
تیر زبان شد همه کای مرزبان
هست نظرگاه تو این بیزبان
11
در کنف درع تو جولان زند
بر سر درع تو که پیکان زند
13
داغ بلندان طلب ای هوشمند
تا شوی از داغ بلندان بلند
17
گنج نشین مار که درویش نیست
از سر تا دم کمری بیش نیست
20
شمع که او خواجگی نور یافت
از کمر خدمت زنبور یافت
21
خیز نظامی که نه بر بستهای
از پی خدمت چه کمر بستهای