1 آشفته مجلس تو جا نشناسد بیگانه ببیند آشنا نشناسد
2 آنجا که عنایت تو گوید بنشین مشتاق تو کام اژدها نشناسد
1 اهلی ز میان سنگ بیرون آید وآنهم به هزار رنگ بیرون آید
2 یک ذره صفای دل اگر یافت شود از زیر هزار زنگ بیرون آید
1 در قرب به صد بلان قرین باید بود پروانه خوی آتشین باید بود
2 تسلیم به ایمای نظر باید شد سر بر کف و جان در آستین باید بود
1 یادم به کنایت جگرسوز کند گرمم به حدیث غیرت افروز کند
2 از گوشه چشم اندک اندک بیند ترسد که عنایتم بدآموز کند
1 مرسوم رهی که فقر ازان خاسته شد باطن به ریاضت وی آراسته شد
2 هرماه چو مرگ دشمنت دیر رسید هر روز چو عمر حاسدت کاسته شد
1 آن عیش که جمله عیش ها راست کلید نابوده و نارسیده صد بار رمید
2 برقیست که تا نمود دیدار گذشت مرغیست که تا نشست بر بام پرید
1 فردا که نه دوزخ نه شقی خواهد ماند نه گرمی یار مشرقی خواهد ماند
2 پروانه ز شعله بال و پر خواهد ساخت نی معشوقی نه عاشقی خواهد ماند
1 جستم ز بلا بلا پناهم دادند در قلب جفا گریزگاهم دادند
2 بستند ره نجاتم از هر طرفی وآنگه به سر کوی تو راهم دادند
1 تا سایه خامهات به حرفم افتاد روح اللهم از صحیفه برداشت سواد
2 مجموعه دوستان ز من بود سقیم اعجاز سر کلک توام صحت داد
1 نی طعم می است تا دگرگون گردد نی خم که تهی شود چو وارون گردد
2 صد روزن اگر ببندی و بگشایی کی پرتو خور ناقص و افزون گردد