1 پر می بینم که بینوا می آیم بیگانه ز خویش و آشنا می آیم
2 ای کاش چو رفتنم ندانم به کجاست می دانستم که از کجا می آیم؟
1 گر از مشهد اگر ز بلخ آمدهایم از غره جاهلی به سلخ آمدهایم
2 همچون می کهنه سودمندیم به طبع هرچند چو پند پیر تلخ آمدهایم
1 گه بر سر فرمان تو جان افشانم گه بر رقمش گنج روان افشانم
2 بر سر نهم و چو بحر و کان جوش زنم پس از ته دل گنج بر آن افشانم
1 فرمان تو بشنوم به پرواز آیم وز فخر به سر نهم سرافراز آیم
2 تو کوهی و من صوت سخن امیدست چون در تو رسم زود به جا بازآیم
1 فرمان تو آمد و ز جا برجستم می خواندم و اسباب سفر می بستم
2 زان دم که گرفت این بشارت دستم برخاستم و دگر ز پا ننشستم
1 بر خوان صلات تا به کی لقمه خام در جام عطات چند این آب حرام
2 صبری که نمک برشته تر گردد دل سعیی که به من سرشته تر گردد جام
1 کم جو که به قیمتست سرمایه من بنشین که بته نیفتی از پایه من
2 آهسته که راه بوالعجب باریکست دوشی نخوری در روش سایه من
1 از می لبش آتش تر آورد برون از آب به خنده شکر آورد برون
2 خورشید ستاره بر مزارم بارید تا از شبه یار گوهر آورد برون
1 عیسی نفسی غبارت از دم بفشان روحی ز وجود گرد آدم بفشان
2 وجدی کن و زین طلسم خاکی بدرآی شوری کن و قید جسم از هم بفشان
1 بنمای رخ و شکفته رویم گردان بگشای لب و فرشته خویم گردان
2 زان خط که چراگاه غزال نظرست بردار نقاب و مشگ بویم گردان