شب مست ز خانقه برونم از نظیری نیشابوری رباعی 37
1. شب مست ز خانقه برونم بردند
تا دیر به نعل واژگونم بردند
1. شب مست ز خانقه برونم بردند
تا دیر به نعل واژگونم بردند
1. گر دست تو بحر نیست چون میجوشد
بحرست که از درون برون میجوشد
1. ارباب زمانه آفت دل باشند
چون موج سراب نقش باطل باشند
1. هر کز سر کجروی به درگاه آید
هرچند به گاه آمده بیگاه آید
1. از سعی زمانه کار من نفزاید
در قرب کس اعتبار من نفزاید
1. نی باده عز و جاه مستم دارد
نی فاقه و فقر زیردستم دارد
1. دی غافلم آن مایه دین پیش آمد
قهرش به سیاست از کمین پیش آمد
1. تا باغ به دست باغبان خواهد بود
گل خواهد کرد و گلفشان خواهد بود
1. صد فکر اثر ز طاعتم بردارد
صد سهو سر از عبادتم بردارد
1. حالی دارم که دیده نادیده شود
طبعی که پسند ناپسندیده شود
1. طوفان شد و سبزه ام به آبی نرسد
کشتم به ترشح سحابی نرسد
1. نی حوصله ام که جرعه مستم دارد
نی حرص که فاقه زیر دستم دارد