1 از کاسه و کوزه جوی جیحون نشود این کار بجز ز فیض گردون نشود
2 موسی شو و کف ز جیب خود آر برون از کیسه کس فقیر قارون نشود
1 رزقم همه از طبع گهر سنج آید گنجیم به هر قدم به پا رنج آید
2 زان دم که درین مزرع دهقان گشتم دایم سر بیلم به سر گنج آید
1 عاقل به حدیث نفس گمره نشود بی سعی خرد نزاع کوته نشود
2 آهسته چنان بزی که چون راه روی از رفتن تو سایه ات آگه نشود
1 این جا نه خطا عیب و نه طاعت هنرست ورزیدن تسلیم و رضا معتبرست
2 با فقر و فناست کار نه زهد مجو از عجز گنه عجب عبادت بترست
1 هر دم عمل خیر تبه خواهم کرد دایم به خطا نامه سیه خواهم کرد
2 از معصیتم فزون شود مغفرتش هرچند عطا کند گنه خواهم کرد
1 یادم به کنایت جگرسوز کند گرمم به حدیث غیرت افروز کند
2 از گوشه چشم اندک اندک بیند ترسد که عنایتم بدآموز کند
1 کی شنبه من به شادمانی برخاست یا جمعه من بزم نشاطی آراست
2 خوبست که ایام برافتد ورنه تا شنبه و جمعه هست این غم برخاست
1 تو هیچ بدی که جسم و جانت دادند بر کسب عمل تاب و توانت دادند
2 از داده و ناداده شکایت چه کنی؟ کان چیز که هست رایگانت دادند
1 شد درد حواله از ازل بر تن ما عشاق کنند وام از خرمن ما
2 بر گردن چون تویی گرانی حیفست گر درد تو خون ماست بر گردن ما
1 آن سو که منم فیض فرو میآید ذوق و فرحم از همه سو میآید
2 بالاتر ازین کاخ و گلستان که تویی جایی است که از بهشت بو میآید