هیچ راز از دیده صاحب از نظیری نیشابوری غزل 96
1. هیچ راز از دیده صاحب تمیزان دور نیست
تا به صدر از لب خبر دارم ولی دستور نیست
1. هیچ راز از دیده صاحب تمیزان دور نیست
تا به صدر از لب خبر دارم ولی دستور نیست
1. هرکس شهید آن مژه های درازنیست
در شرع بر جنازه آن کس نماز نیست
1. گشت دوزخ شرری ز آتش سودایش ریخت
شد قیامت قدری فتنه زبالایش ریخت
1. قرعه بر وصل زند دیده و سامانش نیست
کاین خیال دید از آن چشم که حیرانش نیست
1. هرکه نوشید می شوق تو نسیانش نیست
وان که محو تو شد اندیشه حرمانش نیست
1. خمار می به لبم قفل زد ایاغ کجاست؟
کلید میکده گم کرده ام چراغ کجاست؟
1. بی هنری در دماغ نیست
بد سوزد آن فتیله که از شعله داغ نیست
1. هجران نمکی سودو به داغ دل ما ریخت
سودای تو آتش ز دماغ دل ما ریخت
1. به شرح حالت من نامه ها در اطرافست
هزار قافله ام زیر بار او صافست
1. کس ننمود جرعه یی کز جگرم گزک نخواست
بی نمکی نگفت کس کز سخنم نمک نخواست
1. چنان ز خانه برون رفتنم به دل ننگ است
که آستانه بیابان و گام فرسنگ است
1. زهی نسخه آفرینش جمالت
نکت یاب مجموعه گل خیالت