ابری به نظر آمد و برقی از نظیری نیشابوری غزل 119
1. ابری به نظر آمد و برقی ز میان جست
صد فتنه به هر مرحله از خواب گران جست
1. ابری به نظر آمد و برقی ز میان جست
صد فتنه به هر مرحله از خواب گران جست
1. هین قدح، شمع شبستان این است
مونس خلوت مستان این است
1. زبان طعنه ما کوته از بریدن نیست
علاج شکوه عاشق بجز شنیدن نیست
1. داغ دل در عشق افسردن نمیداند که چیست
لاله این باغ پژمردن نمیداند که چیست
1. هوا بدیهه رسانست و باغ موزون است
به هر ترنم مرغی هزار مضمون است
1. محبت تو به هر دل نشست کین ننشست
دمی به هر که نشستی دگر غمین ننشست
1. بختم این بس که مشتری شده دوست
هرچه خلقم بها نهند نکوست
1. باز دل جایی گل دیوانگی بو کرده است
دیده ام از گریه آبی تازه در جو کرده است
1. خوی شه عربده جو افتادست
کشته یی بر سو کو افتاده ست
1. داند اخلاص مرا وز حال من آگاه نیست
در دلش ره دارم و بر آستانم راه نیست
1. این پیش خیل کج کلهان از سپاه کیست؟
وین قبله یی که کج شده طرف کلاه کیست؟
1. شهر ویران شده گریه مستانه ماست
هرکجا هست غمی دربدر خانه ماست