1 ناله ما نغمه اهل نوا را گرم ساخت شوق ما هنگامه این ماجرا را گرم ساخت
2 زآتش وادی بیفکندیم نعلین از قدم موسی ما گرم رو گردید و ما را گرم ساخت
3 در گرفت از بهر خاطر گرمی پروانه موم شمع مجلس شد که در کاشانه جا را گرم ساخت
4 گرمی هنگامه گلشن پی آشوب ماست گل شکفت از ناله بلبل که ما را گرم ساخت
1 آن دهد در گریه پند ما که با ما دشمن است هرکه می گیرد شناور را به دریا دشمن است
2 هر که را دل در درون شادست با بیرون چه کار شمع را خلوت نگهبان است و صحرا دشمن است
3 خود مگر از در درآیی ورنه از ما تا به تو صد بیابانست و در هر گام صد جا دشمن است
4 دل آن آزرده تر داریم کازارش کنند خصمی خود می کند هرکس که با ما دشمن است
1 گر شرر گر شعله هرجا گشت پیدا آتش است چاره دل کن که با آتش مدارا آتش است
2 رشک مانع، شوق غالب، در تو یارب چون رسم راه عاشق در میان هفت دریا آتش است
3 چون چراغ مرده از صحبت دلی آورده ام از دم خلوت نشینانم تمنا آتش است
4 گر به کفرستان بری این روی آتشناک را برهمن در رقص می آید که حق با آتش است
1 نشاط عید گدا عجب پادشا بشکست شد از معانقه چین بر رخ قبا بشکست
2 چنان به یک دگر آمیختند شیخ و ندیم که مست شیشه در آغوش پارسا بشکست
3 رییس و قاضی و مفتی به رقص برجستند نشاط نای و دهل شرم روستا بشکست
4 مسافر از پی جان بود چشم قربانی نگاه تا نرود زان بساط، پا بشکست
1 نظر به ظاهر و صیاد در خفا خفتست اجل رسیده چه داند بلا کجا خفتست
2 کجا ز فتنه آن چشم نیم باز رهیم که فتنه خاسته از خواب و پای ما خفتست
3 کسی به قلب شبم ترکتاز می آرد که بر فراش قصب پای در حنا خفتست
4 شمیم مهر ز باغ وفا نمی آید به هر چمن که تو نشکفته یی صبا خفتست
1 گریزد از صف ما هر که مرد غوغا نیست کسی که کشته نشد از قبیله ما نیست
2 جمال مغبچه دیدی شراب مغبچه نوش مگوی عذر که در کیش ما مدارا نیست
3 ز پای تا به سرش ناز و غمزه در اعراض هزار معرکه و رخصت تماشا نیست
4 به حکم عقل عمل در طریق عشق مکن که راه دور کند رهبری که دانا نیست
1 حریف دردی و صافی نیی خطا اینجاست تمیز ناخوش و خوش می کنی بلا اینجاست
2 بغیر دل همه نقش و نگار بی معنی است همین ورق که سیه گشته مدعا اینجاست
3 ز فرق تا قدمش هر کجا که می نگرم کرشمه دامن دل می کشد که جا اینجاست
4 خطا به مردم دیوانه کس نمی گیرد جنون نداری و آشفته یی خطا اینجاست
1 بی تو دوشم در درازی از شب یلدا گذشت آفتاب امروز چون برق از سرای ما گذشت
2 نیش خاری نیست کز خون شکاری سرخ نیست آفتی بود این شکارافکن کزین صحرا گذشت
3 شوکت حسنش کسی را رخصت آهی نداد گرچه هر سو دادخواهی بود، او تنها گذشت
4 جلوه اش ننمود از بس محو رفتارش شدم ناله ام نشنید از بس گرم استغنا گذشت
1 امروز آنچه تاج سر ماست دست ماست سرمایه درستی ما در شکست ماست
2 نادان بر آبگینه ما سنگ می زند گر هوشمندیی به کسی هست مست ماست
3 سر می کنیم درسرپیمان خویشتن ایمان ما همان به ندای الست ماست
4 اندیشه از فراز ثریا گذشته است کوتاهیی که هست ز تقریر پست ماست
1 این نخل که از چشمه جان رسته که کشتست؟ وین خط که دهد یاد ز معجز که نوشتست؟
2 ما فتنه ز مشاطه حسنیم نه از عشق زنار مغان رشته خط و زلف که رشتست؟
3 جز از اثر دهشت ما وحشت ما نیست با پرده بگو پرده ز رخسار که هشتست
4 زین لخت دل و پاره جان چاشنیی گیر بر گریه تلخ و نمک خنده برشتست