از پی آشوب ما، در زلف از نظیری نیشابوری غزل 48
1. از پی آشوب ما، در زلف دارد شانه را
شورش زنجیر در شور آورد دیوانه را
1. از پی آشوب ما، در زلف دارد شانه را
شورش زنجیر در شور آورد دیوانه را
1. نیست زین مزرع آب و دانه ما
ملکوتست آشیانه ما
1. ازین ویرانه تر می خواستم ویرانه خود را
ازین ویرانه بیرون می برم دیوانه خود را
1. هر روز جویم آب رخ روز رفته را
گویم به فخر ننگ ز مردم نهفته را
1. به بریدن نرود ذوق تو ز اندیشه ما
سال ها پنجه به هم داده رگ و ریشه ما
1. دل شکسته بود تحفه خزینه ما
نگین ملک توان ساخت ز آبگینه ما
1. آن که بر ما رقم کین زده از کینه ما
نقش خود دیده در آیننه ز آیینه ما
1. گر به سخن درآورم عشق سخن سرای را
بر بر و دوش سردهی گریه های و های را
1. زیستم بس که به تدبیر خود از خامیها
رفت نام و نسبم در سر خودکامیها
1. به غیر از رنگ و بویی نیست این عشق مجازی را
عطا کن لذت طعم حقیقت عشقبازی را
1. کجا بودی که امشب سوختی آزرده جانی را
به قدر روز محشر طول دادی هر زمانی را
1. ادب گرفته عنان خمار و مستی ما
برابر است بلندی ما و پستی ما