1 تو اگر ز کعبه راندی، و گر از بهشت ما را غم بنده پرور تو به دری نهشت ما را
2 چو حدیث راست گویان به همه مذاق تلخیم به سفینه عزیزان نتوانیم نوشت ما را
3 گل و برگ خانه ما همه بلبلان مستند که به عاشقی برآمد همه کار و کشت ما را
4 که نشست نیم ساعت بر ما زلال طبعان؟ که ز پرده برنیامد همه خوب و زشت ما را
1 کس ننمود جرعه یی کز جگرم گزک نخواست بی نمکی نگفت کس کز سخنم نمک نخواست
2 هرکه زیاده دادمش عربده بیشتر نمود پر ترکش نساختم کاسه که پر ترک نخواست
3 آمده نقش بازیم ورنه فراز دیده ام کس ننشست کز حسد جای دو شش دو یک نخواست
4 من همه عجز و همگنان میل نزاع می کنند هرکه حریرباف شد عاقل ازو خسک نخواست
1 ادب گرفته عنان خمار و مستی ما برابر است بلندی ما و پستی ما
2 به خود ز دوست نیابیم تا ز می مستیم تمام دوست پرستی است می پرستی ما
3 هزار ساغر دیدار شد تهی و هنوز فرود حوصله ماست شوق و مستی ما
4 خمار شام ندارد صبوح ما هرگز به یک طلوع بود نشئه الستی ما
1 نگاه گم شده در راه کوی یار مرا گسسته عقد گهر گریه در کنار مرا
2 خود از محبت جانان به خود حسد دارم ز رشگ غیر کنون برگذشته کار مرا
3 ز هر یقین که شود صاف سینه صاف ترم غبار دل نشوم گر کنی غبار مرا
4 به بی بری مزنم طعنه کز هزار چمن قضا گذاشته این جا بیادگار مرا
1 برای خشت خم خوبیم گو آن پیر ترسا را کزین بازیچه طفلان خرد مشت گل ما را
2 جهان را نیست آن معنی که باید فکر آن کردن الف با خوان هر مکتب شکافد این معما را
3 به خود از بهر حسرت داد راهم ورنه معلومست ز دریا چند در آغوش گنجد موج دریا را
4 همین بس شاهد بیاختیاریهای مشتاقان که عذر از جانب یوسف بود جرم زلیخا را
1 قرعه بر وصل زند دیده و سامانش نیست کاین خیال دید از آن چشم که حیرانش نیست
2 نرگس از گردش چشمت به شراب افتادست می پرستیست که مخمور به دورانش نیست
3 شد زشرم قلمت خضر نهان در ظلمات که به جان بخشی آن چشمه حیوانش نیست
4 در جواب تو فرومانده ترم از طفلی که به سفتن شکند گوهر و تاوانش نیست
1 ذوقی به کمالست و وصالی به دوامست امروز به ما منزلت عشق تمامست
2 بر صوفی بی وجد وبالست عبادت بر شیشه که خالی ست ز می سجده حرامست
3 دادیم به معشوقه و می دنیی و دین را بدنام شدن در دو جهان غایت نامست
4 احیای شب ما و صبوحی حریفان مهتاب همه روزن و صبح همه بامست
1 هرگه رقم کنم به تو عذر گناه را ریزم چو خامه از مژه خون سیاه را
2 شاید که شرم ذلت ما را گران خرند آن جا که خرمنی است بها برگ کاه را
3 مطرب ره سماع به آهنگ می زند صوفی خانقاه غلط کرده راه را
4 آن عارفان که در رمضان باده می خورند بینند در زلال قدح عکس ماه را
1 آن که شب داد توبه ام ز شراب امشبم باز دید مست و خراب
2 لب ساغر چنان زنم بوسه که درآرم حریف را از خواب
3 مزه کز راح آتشین گیرم خاک را در دهان بگردد آب
4 عضو عضوم پرند از مستی کاهلی ها همه شوند شتاب
1 سحر منادی بلبل به گلستان دریاب صلای صحبت گل می زند زمان دریاب
2 هر آن دقیقه که دریافتی ز عمر از تست که می شود نفس رفته را ضمان دریاب
3 تو را فریضه بود رفتنی به خانه دوست درون اگر نگذارند آستان دریاب
4 هزار واقعه با روزگارم افتادست به یک کرشمه لطفم اگر توان دریاب