ز حرمانم غمی در خاطر از نظیری نیشابوری غزل 36
1. ز حرمانم غمی در خاطر یاران شود پیدا
چو بیماری که مرگش بر پرستاران شود پیدا
1. ز حرمانم غمی در خاطر یاران شود پیدا
چو بیماری که مرگش بر پرستاران شود پیدا
1. ز عاشق می شود معشوق را نام و نشان پیدا
ثمر نیکو نیاید تا نگردد باغبان پیدا
1. گل خلعت نو داد دگر شاخ کهن را
بر سلطنت حسن سجل ساخت چمن را
1. جز نام صنم نقش مکن لوح جبین را
تا چپ نکنی راست نخوانند نگین را
1. دلا گداز که آیینه کرده سنگ تو را
کدام صیقل ابرو زدوده زنگ تو را
1. به صاف صبح نگه کن سر سبو بگشا
دهان چشمه گشادند راه جو بگشا
1. امشب خوش آشناست به رویش نگاه ما
گویا حجاب سوخته از برق آه ما
1. هرگه رقم کنم به تو عذر گناه را
ریزم چو خامه از مژه خون سیاه را
1. از چاه غبغبش به درآورده ماه را
بر ماه، عقرب سیهش بسته راه را
1. از کف نمی دهد دل آسان ربوده را
دیدیم زور بازوی ناآزموده را
1. تا به کی بر خرقه بندم جسم غم فرسوده را
سر به طوفان می دهم این مشت خاک سوده را
1. نظر بر روی او دزدیده بگشا
ز خود گم گرد و بر وی دیده بگشا