1 دارد ز غمزه حجت قاطع حبیب ما بیعت به ذوالفقار ستاند خطیب ما
2 یک بانک ذوق گرمی ما را کفایت است حاجت به تازیان ندارد ادیب ما
3 روزی که رخ نمود به ما کار داشت عشق ز اول حوالهٔ دگران شد نصیب ما
4 ما را تو و قبول نیازی و خلوتی مال و منال هر دو جهان از رقیب ما
1 شرم میآید ز قاصد طفل محبوب مرا بر سر راهش بیندازید مکتوب مرا
2 دست پرورد توام ای عشق، پاس من بدار هرکه بیند از تو میداند بد و خوب مرا
3 فرصتت بادا که میباید ستمکاری چنین این قرار و طاقت و این صبر ایوب مرا
4 ناز پرورد وصالم گوش بر حرفم مکن آرزو بسیار باشد طبع محبوب مرا
1 بگذر از عشق که نه خطوه نه گامست اینجا دل به حسرت نه و بس کار تمامست اینجا
2 خط آزادگی سرو به مرغان ندهند بازگردید که سیمرغ به دامست اینجا
3 فکر طوبی و جنان در ورع عشق خطاست آن چه در شرع مباحست حرامست اینجا
4 جرعه از شبهه خاطر ز گلو برگردد هان به هش باش، که جام و لب بامست اینجا
1 به زیر هر بن مو چشم روشنیست مرا به روشنایی هر ذره روزنیست مرا
2 شهود بت، ز پراکندگیم باز آورد دلیل راه حقیقت برهمنیست مرا
3 چو سایه از همهسو در کمین خورشیدم به هرکجا بن خاریست مسکنیست مرا
4 به هر سراچه و بستان فرو نمیآیم برون ز عالم خاکی نشیمنیست مرا
1 صفا از عقده دلهاست آن زلف معقد را بحمدلله که ربطی هست با مطلق مقید را
2 که دادی؟ روح را با جسم الفت گر نگردیدی محمد کاروان سالار ارواح مجرد را
3 به آن حسن و شمایل طرح عشق افکنده شد ورنه نمیدادند نقش هستی این لوح زبرجد را
4 به مکتبخانه کن مصحف از بر داشت آن روزی که عقل کل نمیکرد از الف با فرق ابجد را
1 نه عدم بود و نی وجود اینجا صورت وهم می نمود اینجا
2 عکس شخصی فتاد در مسکن نیک جستیم کس نبود اینجا
3 حسن ما کرد جلوه یی بر ما عشق ما دل ز ما ربود اینجا
4 آن که بی نطق و سمع می گویند هست در گفت و در شنود اینجا
1 طاعت ما نیست غیر از ورزش پندار ما هست استغفار ما محتاج استغفار ما
2 هر گشادی کز سوی ما شد گره بر کار زد قطع ها کردیم اما شد همه زنار ما
3 از نخستین جلوه قد دلبری افراشت حسن از نگاه اول افتاد این گره در کار ما
4 شوق، صدمنصور کشت و عشق صدیوسف فروخت بوالعجب هنگامه ها گرمست در بازار ما
1 بر فلک تابد مسیحا رشته زنار ما بر زمین منصور افرازد ستون دار ما
2 از معاصی توبه میکردیم پیش از عاشقی این زمان عصیان شود از کفر استغفار ما
3 از شبان وادی ایمن نفس سوزانتریم موسی اندر طور میرقصد ز موسیقار ما
4 شاهباز خامه ما عرض پروازی کند مرغ جنت راست آب و دانه در منقار ما
1 نشسته در ظلمم با قمر چه کار مرا چراغ تیره شبم با سحر چه کار مرا
2 مسیح وار کند سیر بر فلک روحم به این طلسم فروبسته در چه کار مرا
3 چو ذره محرم جاوید آفتاب شدم به آشنایی مشتی شرر چه کار مرا
4 اگر قضا و قدر ز آسمان فرود آید من و خیال تو با خیر و شر چه کار مرا
1 نگاه گم شده در راه کوی یار مرا گسسته عقد گهر گریه در کنار مرا
2 خود از محبت جانان به خود حسد دارم ز رشگ غیر کنون برگذشته کار مرا
3 ز هر یقین که شود صاف سینه صاف ترم غبار دل نشوم گر کنی غبار مرا
4 به بی بری مزنم طعنه کز هزار چمن قضا گذاشته این جا بیادگار مرا