چه باید مرد را، طبع از نظیری نیشابوری غزل 525
1. چه باید مرد را، طبع بلند و مشرب نابی
نگارین چهره ای، مجموعه خوبی ز هر بابی
...
1. چه باید مرد را، طبع بلند و مشرب نابی
نگارین چهره ای، مجموعه خوبی ز هر بابی
...
1. عقلم وداع عصمت کرد از تنگ شرابی
عشقم نگاه دارد از مستی و خرابی
...
1. نیست با مشاطه گلبن طرازم حاجتی
عشق اگر خواهد بروید بر سفالی جنتی
...
1. دریغ از صف مردان برون نتاخت یکی
دو کون را به یکی داو درنباخت یکی
...
1. دو گرم و رخ زرد از که داری؟
سرت گردم به دل درد از که داری؟
...
1. چند ما را به مدارا و فسون بند کنی؟
تا کی این رشته شود پاره و پیوند کنی؟
...
1. چو لعبتان خیال اند آدمی و پری
به اختیار مشعبد کنند جلوه گری
...
1. از ما نهان ز کثرت اغیار بوده ای
چون گل به زیر پرده صد خار بوده ای
...
1. به مویی بسته صبرم نغمه تارست پنداری
دلم از هیچ می رنجد دل یارست پنداری
...
1. چمن قربانگه دنیای خونخوارست پنداری
دریغا گل که شاخ گلبنش دارست پنداری
...
1. دریغا در چنین فصلی حریفم یار بایستی
میان بلبلانم جای در گلزار بایستی
...
1. گر حسن جمال تو طلبکار نبودی
در خانقه و بتکده دیار نبودی
...