شد آخر روز بر ناییی از نظیری نیشابوری غزل 548
1. شد آخر روز بر ناییی و میل دل همان باقی
بلا گردید ضعف پیری و طغیان مشتاقی
...
1. شد آخر روز بر ناییی و میل دل همان باقی
بلا گردید ضعف پیری و طغیان مشتاقی
...
1. یک ره کم این حجره خاکی نگرفتی
ترک صنم و دیر مغاکی نگرفتی
...
1. در هیچ مقامم نگذارد به درنگی
از بوی به بویی برد از رنگ به رنگی
...
1. گه به عشق کاکلت بر سینه سازم سنبلی
گاه سوزم در هوای عارضت بر سر گلی
...
1. کی سر غنچه او از هر بیان بیابی
گر محو ذوق گردی خود سر آن بیابی
...
1. گر برون از برقع آن زلف پریشان آمدی
کارهای بی سر و سامان به سامان آمدی
...
1. جهان به طره عنبرفشان بیارایی
به عقد سلسله صد دودمان بیارایی
...
1. نوشی به صد جان رایگان قوت روان کیستی؟
کامی به صد حسرت نهان آرام جان کیستی؟
...
1. کجایی گنج پنهانی کجایی؟
به معموری، به ویرانی، کجایی؟
...
1. سحر که سنبلم از جیب پیرهن بکشی
گمان برم که رگ جانم از بدن بکشی
...
1. سر داده ای و بند نهانی نهاده ای
دل برده ای و داغ نشانی نهاده ای
...
1. ز نیرنگ نطقش به مضمون نیایی
ور آیی ز بس سحر بیرون نیایی
...