1 ساقی صلای عام است کاری به کام گردان دامان غم فراخ است دوری تمام گردان
2 ما و وفا درین شهر چون حسن تو غریبیم او را عزیز کردی ما را غلام گردان
3 آزاده خاطران را فکری عنان نگیرد گر غم گران رکابست دل تیز گام گردان
4 بی کیمیایی مستی تبدیل غم محالست یا می حلال فرما یا غم حرام گردان
1 بسی الطاف و احسان کرد حیرانم چه دید از من گلم را خود سرشت و عشق خود را آفرید از من
2 عنایتهای پنهانیش را گویم معاذالله به جز از دیگری یوسف که نتوانی خرید از من
3 خیال او لبالب کرد بیرون و درونم را به صد شمشیر نتوان یک سر مو را برید از من
4 سخن شوریده میآید نمیدانم چه میگویم ترش میبینم آن رو را مگر حرفی شنید از من
1 غساله شوی ته کاسه و ایاغ شدم بتر ز پنبه رنگین روی داغ شدم
2 نه خضر بود درین تیره ره نه چشمه خضر ز شرم هرزه دوی سرو در سراغ شدم
3 فغان و شیون مرغان چنان ملولم کرد که جیب و دامن خالی برون ز باغ شدم
4 نگویم این که سیه بختیم نمی انداخت چو بال زاغ بدم، همچو چشم زاغ شدم
1 در بند تو زنجیر گرفتار شکسته زندان شده صد رخنه و دیوار شکسته
2 زین بیش شکرخنده حلاوت نفروشد طوطیم ز شکر سر منقار شکسته
3 از بس که عنان پیچد ازان چهره نگاهم خار مژه در دیده خونبار شکسته
4 صد قافله ناز گشوده به دلم بار سودای تو را رونق بازار شکسته
1 عمر اگر باقیست رنجشها کهن خواهد شدن آن لبان تلخ گو شیرینسخن خواهد شدن
2 باز خواهد آمدن از نقش بازی ها خیال این دو چشم بتگر من بت شکن خواهد شدن
3 پاسخ گفتار زشت ما هم استغفار ماست کی صنم گویا به کفر برهمن خواهد شدن
4 باز عشق حیله گر شاهدفریبی می کند یوسفی هر گوشه در چه بی رسن خواهد شدن
1 یک گلیم، اما به رتبت چون خُم و پیمانهایم مختلف در رنگ و بوییم ارچه از یک دانهایم
2 سر معبودیم و با شرک خفی همپردهایم روح مسجودیم و با نَفْسِ دنی هم خانهایم
3 طبع معشوقی و لاف عاشقی از ما خطاست طعمه ناریم گر شمعیم اگر پروانهایم
4 گنج در ویرانه باید کرد پیدا ای عجب بوالعجبتر این که خود گنجیم و خود ویرانهایم
1 دل بر این ناخوش آشیانه منه چشم بر شفقت زمانه منه
2 ناگهان می زنند طبل رحیل رخت خود جز بر آستانه منه
3 تا کفافی و شاهدی باشد پای بر آستان خانه منه
4 بدره تا دست در میان دارد باده و چنگ بر کرانه منه
1 تا شوی هم انس آگاهی اطلاق خواب ده ترک بالین حریر و بستر سنجاب ده
2 نقش هر پندار پیش آید، به می از دل بشوی سر به صورت خانه نام و نسب سیلاب ده
3 ساقی ار نوشی بگوید، زهد و تقوا کن نثار مطرب ار دستی برآرد، جبه و جلباب ده
4 پادشه رند است و عارف، جامه رندی بپوش جبه سالوس و تسبیح ریا پرتاب ده
1 ضبط حرفی میکنم کز وی زبان میسوزدم شکوهای در دل گره دارم که جان میسوزدم
2 پاس تن از دور میدارد شب هجر تو جان بس که از داغ جدایی استخوان میسوزدم
3 جای شیون دود آهم از دهان سر میزند بس که از سوز درون بر لب فغان میسوزدم
4 خواستم شمعی که از وی خانهام روشن شود وه چه دانستم که رخت و خانمان میسوزدم
1 فکر و غم را سر به جان مردم ناشاد ده ما به تو شادیم ما را خاطر آزاد ده
2 هر که را جانان کشد ماتم نمی دارد کسی دوستان کشته خود را مبارکباد ده
3 دور ازان در مرده ام کی می کند خاکم قبول در تنم آتش زن و خاکسترم بر باد ده
4 شور و غوغا بیش شد از بند و زنجیر ای پدر ترک غمخواری این مجنون مادرزاد ده