دلم گداخته غم وز تنم از نظیری نیشابوری غزل 513
1. دلم گداخته غم وز تنم توان رفته
ز گرمی جگرم مغز استخوان رفته
...
1. دلم گداخته غم وز تنم توان رفته
ز گرمی جگرم مغز استخوان رفته
...
1. آب رز در خم آتشین نشده
سیر ازو خاک جرعه چین نشده
...
1. کجایی ای گل و مل را به رنگ و بو کرده
جنان جمال تو نادیده آرزو کرده
...
1. دل بر این ناخوش آشیانه منه
چشم بر شفقت زمانه منه
...
1. غم به سزا دادهای دل به نوا کردهای
از تو پذیرفتهام هرچه عطا کردهای
...
1. در شهر و کو هنگامهها بهر تماشا کردهای
تا خلق را غافل کنی صد فتنه برپا کردهای
...
1. دگر خدا بود ای دل سر کجا داری
که یک دو روز شد آتش به زیر پا داری
...
1. درین میدان پر نیرنگ حیرانست دانایی
که یک هنگامه آرایست و صد کشور تماشایی
...
1. ازین مجلس نمی خیزد دمی کاحیا کند گوشی
پیاله چشم بگشاید صراحی واکند گوشی
...
1. بر دماغم دویده شیدایی
خردم را نمانده گنجایی
...
1. غیر از تو نگنجد به سرایی که تو باشی
جز تو همه محوند به جایی که تو باشی
...
1. دیریست ز گوشه نقابی
داریم امید فتح بابی
...