عشق افسر ز سر جم به اشارت از نظیری نیشابوری غزل 501
1. عشق افسر ز سر جم به اشارت برده
با سپاهی دل محمود به غارت برده
...
1. عشق افسر ز سر جم به اشارت برده
با سپاهی دل محمود به غارت برده
...
1. فکر و غم را سر به جان مردم ناشاد ده
ما به تو شادیم ما را خاطر آزاد ده
...
1. از خوی تند و سرکشت کس ایمن و خشنود نه
صد بار رنجیدی ز ما ما را گناهی بود؟ نه
...
1. از گلستان گل به بازار آمده
عید مرغان گرفتار آمده
...
1. شاهدی بر سر این کوچه پدیدار شده
هر که زین راه گذشتست گرفتار شده
...
1. در بند تو زنجیر گرفتار شکسته
زندان شده صد رخنه و دیوار شکسته
...
1. آنی که به جان ناز تو را حور کشیده
خورشید به چشم از رخ تو نور کشیده
...
1. دیوانهام ز خانه مشوش برآمده
طوفانم از تنور پرآتش برآمده
...
1. روندگان ملولیم روبهم کرده
دماغ در سر افسانه های غم کرده
...
1. در عهد تو یک سر به گریبان نرسیده
کش چاک دل از سینه به دامان نرسیده
...
1. تو بر سر کودکان نهاده
ما بر کف دست جان نهاده
...
1. کیست این از روی رعنایی به جولان آمده
کرده بر هرکس نظر بر خویش نازان آمده
...