1 طاعت پیر مغان کن وز همه بیگانه باش اول از میخانه بودی آخر از بتخانه باش
2 کشتگان عشق، می از کاسه سر می خورند چون که سر را خاک خواهد خورد گو پیمانه باش
3 کاذبی در عشق، اگر خاکسترت گردد خموش پا چو در میدان سربازان نهی مردانه باش
4 آنچه در رخسار گل آبست در شمع آتش است عندلیبت گر نمی خوانند رو پروانه باش
1 جان به لب از شوق و می آرند پیغامم دروغ دوست دور و نامه می سازند بر نامم دروغ
2 راهب بتخانه را عز کرامت کی دهند هست کشفم مکر و استدراج و الهامم دروغ
3 بسته طامات رعنایان ره گردیده ام چون روم دنبال حق افکنده در دامم دروغ
4 محو نیرنگ مجازم ذوقم از تحقیق نیست راست چون گویم که شیرینست در کامم دروغ
1 باز از جرم شکایت ناامید از رحمتم گفته ام کفری و اکنون بدترین امتم
2 ناز من دارد ملالی سایه ام خصم من است در دل خود خوارم و در چشم خود بی عزتم
3 گرچه در ظاهر دلم اظهار طاقت می کند لیک پنهان بر سر جنگ است با من طاقتم
4 می نویسم خط بیزاری دل پرشکوه را با هوس پیوند دارد، نیست با او نسبتم
1 همیشه تار و پود کار ناهموار میبستم دل و دستم نبود و خویش را بر کار میبستم
2 برش چندان که میرفتم نبودش شفقتی با من به افسون خویش را بر محرمان یار میبستم
3 در آن کو یک شبم گل گشت مهتابی نشد روزی همیشه خویش را چون سایه بر دیوار میبستم
4 اگرچه پای تا سر عذر تقصیر و گنه بودم ز خجلتهای عصیان لب ز استغفار میبستم
1 ساقی بیار جام می خوشگوار پیش تا بعد ازین چه آوردم روزگار پیش
2 راهم قضا به طرفه فضایی فکنده است خوف سوار در پی و گرد شکار پیش
3 من در میان لجه خونین فتاده ام گو دیگری قدم ننهد از کنار پیش
4 بعد از هزار سعی که بر در رهم دهند آرند یک بهانه به صد انتظار پیش
1 بزم میسازیم سامان گر نباشد گو مباش نوش میگوییم مهمان گر نباشد گو مباش
2 جرعه درد و حیات تلخ قسمت کردهاند عیش خضر و آب حیوان گر نباشد گو مباش
3 غمزه را فرهنگ و دانش ترجمانی میکند چشم هندو فارسیدان گر نباشد گو مباش
4 زلف بین سنبل در آغوش ار نگردد گو نگرد رخ نگر گل در گریبان گر نباشد گو مباش
1 کتاب خوانده شد و، شبهه ای نشد مغفول به هیچ مسئله خاطر نمی شود مشغول
2 اگر رسوم ادب شد زیاد ما چه عجب شدیم پیر به تعلیم کودکان فضول
3 فقیر مدرسه و خانقاه، کم رزق است گدایی در میخانه، می کنیم قبول
4 اگر به مدرسه اوراد دیر گم نشود کنم عدول ز شاهد به شاهدان عدول
1 اگر تو نشنوی از نالههای زار چه حظ وگر تو ننگری از چشم اشکبار چه حظ
2 درآ به مشرب روحانیان و واصل شو معاشران تو مستان تو هوشیار چه حظ
3 به چشم ما در و دیوار بوستان مستند تو را که باده نمینوشی، از بهار چه حظ
4 نمک به سینه مجروح چاشنی بخشد اگر غمی ندهندت ز غمگسار چه حظ
1 گر کشف حجب خواهی بستان می ناب اول ور علم ازل جویی بگذر ز کتاب اول
2 در عشق مکش دفتر کاسرار لدنی را گویند به وحی آخر آرند به خواب اول
3 خواهی به یکی آری دل را ز پریشانی در معبد بت رویی چندیش بتاب اول
4 تا صاف ملایک را بر خاک تو پیمایند در مدرسه بر سرکش دردی شراب اول
1 درین بستان به جهد از خار بگسل چو گل خندان شو و از بار بگسل
2 اگر تعویذ بر بالت گران است به زخم ناخن و منقار بگسل
3 سر رشته به بگسستن توان یافت ز هم این تار را یک بار بگسل
4 ز پیش دیده ام بردار کونین گره از پرده رخسار بگسل