1 فتنه با زلف تو گرفته طرف دل ما را نمی دهد از کف
2 نیم کش سر دهی خدنگ نگاه بگذرانی ز صد هزار صدف
3 دست برد نگاه چالاکت مرد برباید از میانه صف
4 به تو سلطان خزانه داو کند رفته بازی و مهره گشته تلف
1 گر جهان کشته بیداد شود برگذرش از تکبر به سوی خلق نیفتد نظرش
2 به قفا رو نکند بهر تسلای دلی گرچه یک شهر به فریاد رود بر اثرش
3 هرکه را فتنه او برد به یک بار ببرد هیچ کس باز نیابد که بگوید خبرش
4 به سر و مال اسیرانش امان می خواهند کس نگوید که مروت نبود این قدرش
1 مطرب به گوشم زد نوا از گریه محزون کردمش ساقی به دستم داد می پیمانه پر خون کردمش
2 شد هرکه گاهی همرهم، بی خانمان شد همچو من با هر که بنشستم دمی چون خویش مجنون کردمش
3 شد شورش سودای من در هر سرمه بیشتر رامم نگردید آن پری چندان که افسون کردمش
4 بازآ که از شرم گنه سر تا قدم بگداختم کوهی که در ره داشتم از گریه هامون کردمش
1 رفیق تر نکند در ره تو کام رفیق تو را دلی ز غم آزاد همچو بیت عتیق
2 به جستجوی تو دست از دو کون افشاندم به سالکان مجرد خدا دهد توفیق
3 دلم به چاه زنخدان و ابروی تست اگر به عرش عظیم است گر به بحر عمیق
4 به راه آمدم از عهد بر طریقت عشق ز کودکی نشدم آشنا به هیچ طریق
1 به گل پیراهنی امیدوارم که خوشبو سازد آغوش و کنارم
2 من آن آسیمه صیادم درین بحر که در دامم نمی گنجد شکارم
3 قضا هم سنگ کوهم داده سودا به مویی برتر از او بسته بارم
4 فشانم خوشه باران ز مژگان به شورش ابر دشت و کوهسارم
1 هرکه چون یوسف شود از محنت زندان خلاص قحطیان را می کند از قحط در کنعان خلاص
2 زود از دنبال هر کام و تمنا می روند این تهی ظرفان نمی گردند از حرمان خلاص
3 پادشاهان را دل ما رام کردن دولت است ما به دام آییم دشوار و شویم آسان خلاص
4 ما نظربازیم و عاشق پیشه گو مفتی بدان نیست زاهد از ریا و عاشق از بهتان خلاص
1 ساقیا برخیز با مستان برقص عشق ساغر می کند گردان برقص
2 خرقهها را گلفشان کن از شراب جام بر کف چون گل خندان برقص
3 کفر و ایمان از برون پردهاند تو درون پرده با خاصان برقص
4 بانگ یاسبوح یا صوفی برآر بر ره ناقوس با رهبان برقص
1 به تمنای غلط بر همه کس میر شدیم بدر از خانه نرفتیم و جهانگیر شدیم
2 آخر عمر به سودای نوی افتادیم هوس و حرص جوان گشت اگر پیر شدیم
3 مه کله گوشه پی خدمت ما می شکند که سرافراز به اندازه تقصیر شدیم
4 اشک تلخ و جگر شور ز ما پرس که جیست طفل بودیم که باز از شکر و شیر شدیم
1 رضا به عشق کدام است و اختیار کدام چو دل به عشق دهم دل کدام و یار کدام
2 در آن کمند که صد سر ز حلقه ای ریزد بهای بسته چه و قیمت شکار کدام
3 دو نیم گشته دل از کفر و دین نمی دانم کزین دوپاره دل آید تو را به کار کدام
4 چو چشم اعمیم از هجر نور گوییدم که قرب ذره چه و نسبت شرار کدام
1 ما به برهان و خبر پیرو ترسا نشویم تا رخ بت نپرستیم شکیبا نشویم
2 در تماشای تو چون آینه گم گردیدیم که ز پیدایی دیدار تو پیدا نشویم
3 مهر بر لب چو سر کیسه ممسک زده ایم تا سر شیشه می وانشود، وانشویم
4 سرمه در دیده دل تا نکشد لطف حکیم گر سراپای شود دیده که بینا نشویم