خواهم که به آزادی دل از نظیری نیشابوری غزل 441
1. خواهم که به آزادی دل نام برآرم
این طوطی شیرین سخن از دام برآرم
...
1. خواهم که به آزادی دل نام برآرم
این طوطی شیرین سخن از دام برآرم
...
1. خاک دیگر بر سر مژگان بیغم میکنم
دست دل میگیرم و دریوزهٔ غم میکنم
...
1. امروز پیشت از غم خود دم نمیزنم
فارغ نشین که بزم تو برهم نمیزنم
...
1. تا از قضای دشت به گلشن فتاده ام
از چشم طایران نوازن فتاده ام
...
1. ز خیل نغمهسنجان رفتم و طرز کهن بردم
صداع بلبل کجنغمه از طرف چمن بردم
...
1. سخن دوست گران بود فراوان کردم
جان به بیعانه بیارید که ارزان کردم
...
1. مشنو استغفار من کز اهل ایمان نیستم
خرقه از مصحف اگر سازم مسلمان نیستم
...
1. هنر در شست و ناوک در کف و زه بر کمان دارم
ولی بر دست و بازو از وفا بندی گران دارم
...
1. شکوه نقصان داشت فصلی از میان انداختم
نرخ ارزان بود کالا در دکان انداختم
...
1. کعبه و دیر شدم صد ره و ویران گشتم
بارها معبد ترسا و مسلمان گشتم
...
1. ضبط حرفی میکنم کز وی زبان میسوزدم
شکوهای در دل گره دارم که جان میسوزدم
...
1. رخ نما تا رونما جان آوریم
عرضه کن ایمان که ایمان آوریم
...