1 لطف می خون در رگ افسرده میآرد به جوش قول نای و چنگ طبع مرده میآرد به جوش
2 نرگسش هرگه که میبیند به سوی سنبلش مجمع دلهای بر هم خورده میآرد به جوش
3 شب به مستی پرسش مطرب ره حرفم گشود سمع دانا نکته پرورده میآرد به جوش
4 نیست ما را در صلاح کار ما هیچ اختیار پند بیدردان دل آزرده میآرد به جوش
1 نه گل این جا ز عشق خار فارغ نه مل از شورش خمار فارغ
2 درین مجلس طرب هر دم فزونست نگردد ساقی از ایثار فارغ
3 شب آمد نوبت سودای ما شد ز شور و فتنه شد بازار فارغ
4 ملک خفت و عسس طبل سوم زد شدیم از زحمت اغیار فارغ
1 افسر به قبادی ده و خاتم به جمی بخش از دام به ما پیچی و از زلف خمی بخش
2 زین کعبه نشینان گره دل نگشاید توفیق نگاهی ز غزال حرمی بخش
3 عفو تو پسندیده ام و کیش برهمن یا حورلقایی برسان یا صنمی بخش
4 تا سجده کنم نقش پی راست روان را زین قوم سراغم به نشان قدمی بخش
1 حضور وقت نمی یابم و حلاوت فرض دلم به قهر تو رهن است و جان ز لطف تو قرض
2 به هم برآمده از شوخی تو اوقاتم نه سنتم ز تو سنت بود نه فرضم فرض
3 فلک حجاب دعایم نمی شود اما به غمزه حاجت ابرو نمی نماید فرض
4 سخن که از دل شوریده بر زبان آید به رسم تحفه ملک بر سما برد از ارض
1 نمی گردید کوته رشته معنی، رها کردم حکایت بود بی پایان به خاموش ادا کردم
2 به لذت بود گر لخت جگر گر پاره دل بود نمک رفت از سخن تا به تکلف آشنا کردم
3 درین دکان کاسد صد هنر بی یک سبب هیج است به مس محتاجم اکنون، گرچه مس را کیمیا کردم
4 خدنگ جعبه توفیق امشب در کمانم بود غزالم در نظر بسیار خوب آمد خطا کردم
1 نخست عشق به میخانه کرد نزول به گرد مدرسه گردیدنست نامعقول
2 ز راه ضربت دستست رقص بی حالان سماع عشق نخیزد مگر ز اصل اصول
3 کمینه بوالعجبی، در دیار عشق این است که حاکمی شود از حکم کودکی معزول
4 از آن عزیز خراباتیان شدیم که ما ادب نگاه نداریم، در خروج و دخول
1 زان شب که یار کرد نگاهی به سوی دل دیگر به سوی خویش ندیدیم روی دل
2 صاحبدلی بود که نصیبی به ما دهد گویی به خاک ما نرسیدست بوی دل
3 آن را که رخ ز آیینه دوست تافتند پهلوی دل نشسته نبیند عدوی دل
4 بر من نکرد مرحمتی پیر می فروش تا بر سر خمش نشکستم سبوی دل
1 ره نداد آه قدرم بر سر خوان تو ملک کز نمکدان تو بر لب زنم انگشت نمک
2 رستخیزی که شود زیر و زبر کار جهان چند رختم به سما باشد و بختم به سمک
3 میشدم دامن ترسابچه گیرم پی کام عشق فریاد برآورد که الله معک
4 هرکه در کعبه به اخلاص نشد خالص نیست دل ما سنگ سیاهست ولی سنگ محک
1 گوید سحر که شب گذر افکنده ای به باغ گل ها نشان دهند ز تو بلبلان سراغ
2 هر شام جستجوی تو آرد به کاخ و کوی هر صبح جستجوی تو دارد به باغ و راغ
3 فردوس غیرت آرد و رضوان حسد برد بر هر زمین که با تو میسر شود فراغ
4 زخمم به بوی مشک تو تبخاله در دهن داغم ز شور لعل تو خونابه در ایاغ
1 فریب دختر رز خواهشیست نامسموع به شرع غیرت ما، در طلاق نیست رجوع
2 اگر به شیشه شود می پری نمی ارزد به نازهای خمارش کرشمه های طلوع
3 گل از کرشمه دمی از فساد بازآید نه عاقلست که باور کند به فرض وقوع
4 من و خرد که مشیت به نور او اول در آفرینش افلاک و ارض کرد شروع