کتاب خوانده شد و، شبهه از نظیری نیشابوری غزل 406
1. کتاب خوانده شد و، شبهه ای نشد مغفول
به هیچ مسئله خاطر نمی شود مشغول
...
1. کتاب خوانده شد و، شبهه ای نشد مغفول
به هیچ مسئله خاطر نمی شود مشغول
...
1. منادیست در آن کو که خون زنده سبیل
به عشق نیست زیان قاتل است اجر قتیل
...
1. صبح چو دم برآورد همرهی صبا کنم
در خم زلف او روم عقده به عقده واکنم
...
1. ما حال خویش بی سر و بی پا نوشته ایم
روز فراق را شب یلدا نوشته ایم
...
1. ما به برهان و خبر پیرو ترسا نشویم
تا رخ بت نپرستیم شکیبا نشویم
...
1. گهی بر فرش سنبل، گاه بر روی گیا افتم
نسیم ناتوانم تا کجا خیزم کجا افتم
...
1. ما چو سیل این خار از اول به پشت پا زدیم
خیمه همچون گل ز مهد غنچه بر صحرا زدیم
...
1. نمی گردید کوته رشته معنی، رها کردم
حکایت بود بی پایان به خاموش ادا کردم
...
1. از ما حذر که دست ز آداب شسته ایم
شرم از دل و زبان، به می ناب شسته ایم
...
1. ما قلم در آتش و دفتر در آب افکندهایم
هرچه با آن خواهشی هست از حساب افکندهایم
...
1. میروم زین کوی و وز رشک محبت میروم
بس که با من آشنا گشتی ز غیرت میروم
...
1. باز از جرم شکایت ناامید از رحمتم
گفته ام کفری و اکنون بدترین امتم
...