در عشق کار بوده و سامان از نظیری نیشابوری غزل 370
1. در عشق کار بوده و سامان نبوده شرط
سر بوده و طریق گریبان نبوده شرط
...
1. در عشق کار بوده و سامان نبوده شرط
سر بوده و طریق گریبان نبوده شرط
...
1. جگر به خنده همیسوز و بر کران میغلت
گهر به نکته همیریز و در میان میغلت
...
1. درود پاک تو بر ریش باصفا واعظ
که ره ز قول تو دور است تا خدا واعظ
...
1. نی خاطرم از کتاب محظوظ
نی طبع ز انتخاب محظوظ
...
1. اگر تو نشنوی از نالههای زار چه حظ
وگر تو ننگری از چشم اشکبار چه حظ
...
1. هنوز عارف و عامی نداشتند نزاع
که لای باده مقررر شد از برای صداع
...
1. به فالی از لب تو تا ابد هما قانع
به یک نگاه ز چشم تو پادشا قانع
...
1. پای کوبان دست افشان در سماع
می خرامد بر دل و جان در سماع
...
1. فریب دختر رز خواهشیست نامسموع
به شرع غیرت ما، در طلاق نیست رجوع
...
1. کند همیشه به دل چشم روسیاه نزاع
گدای گرسنه دارد به پادشاه نزاع
...
1. گوید سحر که شب گذر افکنده ای به باغ
گل ها نشان دهند ز تو بلبلان سراغ
...
1. راز دیرینه ز رخ پرده برانداخت دریغ
حال ما شهره به انشای غزل ساخت دریغ
...