1 رشحه ای از حسن جانان ریختند بر جهان از عشق طوفان ریختند
2 زان همه طوفان که برانگیخت عشق جرعه ای در جام انسان ریختند
3 از قضا آن جرعه چون آمد به جوش هر طرف در قالبی جان ریختند
4 از خمار و مستی آن نور پاک درد کفر و صاف ایمان ریختند
1 گردش چشم بتان مستی من حالی کرد دور وارون نتواند قدحم خالی کرد
2 قبض درکار ندیدم چو شدم مست مدام حل هر عقده که می کرد به خوشحالی کرد
3 پای جبریل به کرسی خیالم نرسد عشق بس پایه معراج مرا عالی کرد
4 شور این بادیه از بادیه گردیست مدام رخت مجنون به عدم برد و مرا والی کرد
1 دست کسی نبسته و افسون نکرده کس هستی تمام برده و محزون نکرده کس
2 تلخی به خنده گفته و باطل نکرده خیر نوشی به قهر داده و ممنون نکرده کس
3 رنجور آن نگاهم و محتاج آن لبم مارم به جان گزیده و افسون نکرده کس
4 در جلوه گاه وصل تو از بس هجوم رشک یوسف به چه فتاده و بیرون نکرده کس
1 صبح شد راه شهر و برزن پرس باده بستان و مصرف از من پرس
2 گردن شیشه گیر و غبغب جام از حریفان سراغ گلشن پرس
3 حوری از لولیان شهر بخواه نرخش از شاهدان هم فن پرس
4 نه ادب را مجال و یارا ده نه حیا را مقام و مسکن پرس
1 بر خوان ما نمک به ملاحت نشد لذیذ صدبار تا نسوخت جراحت نشد لذیذ
2 هرکس به می نداد ردای تکلفی در کام او شراب اباحت نشد لذیذ
3 در بحر و بر بجز الم تلخ و شور نیست جز بر امید سود سیاحت نشد لذیذ
4 تاجر به عشق خانه به دریا شناور است محنت جز از تصور راحت نشد لذیذ
1 ناله اصحاب مسجد نیست بی فریادرس تا مؤذن می شود بیدار می خوابد عسس
2 ساجدان را تن ز نقصان وظایف کاسته بر زمین چسبیده اند از ضعف روزی چون مگس
3 گرسنه چشمان بر انجم چشم حسرت دوخته صبح از قرصی که دارد برنمی آرد نفس
4 بر خروش سینه لرزان همچو بر سیلاب موج بر سرشک دیده غلطان همچو بر گرداب خس
1 از طور صلح و عربده بیگانه ام هنوز بر آتشی نتاخته پروانه ام هنوز
2 صد نیش تلخ خوردم و صدنوش خوشگوار درد هزار مست به پیمانه ام هنوز
3 فریاد مطربان به سر خم فرو نشست غوغای عام بر سر دیوانه ام هنوز
4 بس قلب ها بدل شد و بس کیش ها دگر روی نیاز خلق به ویرانه ام هنوز
1 منشین به شاهد آب رخ پارسا مبر آیینه صفا به دم بی صفا مبر
2 دور از طریق تهمت اگر جیب مریم است دل های پاک معتقدان را ز جا مبر
3 از کوی چون به جانب خلوت روان شوی گر سایه همره تو شود از قفا، مبر
4 تا زخم طعنه زن نخوری در سرای خویش بیگانه را درون مگذار آشنا مبر
1 بزم خاصست درو نکته به دستور بیار معنی دور طلب کن سخن دور بیار
2 تلخ رویی مکن و توبه شیرین بشکن رخ چون حور نداری سخن حور بیار
3 چشم وایافته داری خبر وصل بگو دل افروخته داری دم پر نور بیار
4 راز دل فاش مکن پرده آن غمزه مدر محرم سر شده ای نکته مستور بیار
1 تعظیم پیام دل آگاه نگه دار پیغام دل خویش مگو آه نگه دار
2 تا دامن گل پرده گلزار دریدست ای شاخ گیا رشته کوتاه نگه دار
3 بر من که حریفان صبوحی نخروشند تو قهقهه گل به سحرگاه نگه دار
4 شد عشق که از منزل جانان خبر آرد ای عقل تو بنشین و سر راه نگه دار