از نقل و باده گوشه دل از نظیری نیشابوری غزل 346
1. از نقل و باده گوشه دل گشته روشنش
کو جام جم که آینه سازم ز آهنش
...
1. از نقل و باده گوشه دل گشته روشنش
کو جام جم که آینه سازم ز آهنش
...
1. مطرب به گوشم زد نوا از گریه محزون کردمش
ساقی به دستم داد می پیمانه پر خون کردمش
...
1. بر غمزده ای خنده زدم گفت حزین باش
گر با تو هم اندیشه ما هست چنین باش
...
1. بی تو نه با غم خوش و نی خانه خوش
با نگار خانگی ویرانه خوش
...
1. رمید طایر جانم ز آشیانه خویش
که در هوای تو خوش یافت آب و دانه خویش
...
1. طاعت پیر مغان کن وز همه بیگانه باش
اول از میخانه بودی آخر از بتخانه باش
...
1. لطف می خون در رگ افسرده میآرد به جوش
قول نای و چنگ طبع مرده میآرد به جوش
...
1. افغان که بعد صد طلب و جستجوی خویش
پر خون برم ز چشمه حیوان سبوی خویش
...
1. افسر به قبادی ده و خاتم به جمی بخش
از دام به ما پیچی و از زلف خمی بخش
...
1. بستم در تصرف گفت و شنید خویش
دادم به قبض و بسط تو قفل کلید خویش
...
1. به بوی می دو سه ژولیده مرقع پوش
میان دیر خرابات آمدیم به هوش
...
1. دم دم شاهدست و می می خاص
لب ز لب بوسه چین و جان رقاص
...