ساقی بیار جام می خوشگوار از نظیری نیشابوری غزل 334
1. ساقی بیار جام می خوشگوار پیش
تا بعد ازین چه آوردم روزگار پیش
...
1. ساقی بیار جام می خوشگوار پیش
تا بعد ازین چه آوردم روزگار پیش
...
1. گر جهان کشته بیداد شود برگذرش
از تکبر به سوی خلق نیفتد نظرش
...
1. آن که غایب از نظر گردید درمییابمش
هرگه از خود بیخبر گردم خبر مییابمش
...
1. خرامان آمد از می در سر آتش
چو او آمد درآمد از در آتش
...
1. به سینه گریه گره شد نقاب برتر کش
دل کباب مرا زآتش درون برکش
...
1. بر کس نمانده سنگم زد و چشم شوخ و شنگش
سخنم گران به طبعش خردم سبک به سنگش
...
1. شرمسارم از دل بی صبر و بی آرام خویش
خود به یار از بی قراری می برم پیغام خویش
...
1. بلاست خط نگارین و زلف خود به خمش
دگر ز فتنه چه بر سر نوشته تا قلمش
...
1. هرگز گلی شکفته نشد از نسیم خویش
گاهی توجهی به غلام قدیم خویش
...
1. یا در درون قبه این آسمان مباش
یا از حوادثی که رسد دل گران مباش
...
1. کی بود شفقت دل سوی اسیران کشدش
ناله ای کار کند تا در زندان کشدش
...
1. بزم میسازیم سامان گر نباشد گو مباش
نوش میگوییم مهمان گر نباشد گو مباش
...