شورش عشق از دل شیدا از نظیری نیشابوری غزل 310
1. شورش عشق از دل شیدا مپرس
حال ما می بین و کار ما مپرس
...
1. شورش عشق از دل شیدا مپرس
حال ما می بین و کار ما مپرس
...
1. فصلی چنین گذشت و سحابی ندید کس
بر کشت تشنه یی نم آبی ندید کس
...
1. به امید توام خرسند ازین پس
نخواهم گشت حاجتمند ازین پس
...
1. از نیاز و طاعتم مقصود دیدارست و بس
چون شود روز قیامت با توام کارست و بس
...
1. ما به دل شادیم از باغ و بهار ما مپرس
در جهان عشق زادیم از دیار ما مپرس
...
1. بگو به دیر خرابات السلام و مترس
به جام و مغبچه در باز ننگ و نام و مترس
...
1. خسته را فاتحه ای از لب خندان تو بس
تشنه را مژده ای از چشمه حیوان تو بس
...
1. ای که نامه می نویسی سوی من فرمان نویس
خدمتی کز دست می آید مرا بر جان نویس
...
1. صبح شد راه شهر و برزن پرس
باده بستان و مصرف از من پرس
...
1. دست کسی نبسته و افسون نکرده کس
هستی تمام برده و محزون نکرده کس
...
1. با حکمت ایستاده ام اینم پناه بس
با عفوت این گنه که ندارم گناه بس
...
1. تو عیش و ناز مرا از امیدواری پرس
ذلیل دوست شو و قدر من ز خواری پرس
...