آن را که برد به مسند از نظیری نیشابوری غزل 286
1. آن را که برد به مسند راز
اول در زاریش کند باز
...
1. آن را که برد به مسند راز
اول در زاریش کند باز
...
1. تو درنیافته ای لذت وفا هرگز
دلت به مهر نگردیده آشنا هرگز
...
1. بخت ما سست و عشق تو فیروز
ما همه خوشه چین تو خرمن سوز
...
1. ببند دست و می از شیشه در گلویم ریز
که من به قول دف و چنگ نشکنم پرهیز
...
1. چرخ پرویز نیست آتش بیز
نه ممری درو نه جای گریز
...
1. غمم به عیش درآمیخت عشق رنگ آمیز
کنون نه هست غمم کند و نی نشاطم تیز
...
1. شوریده است آب و گل قالبم هنوز
دیوانه بیم می برد از مشربم هنوز
...
1. دل ها همه به بوی گل آویختست باز
عیشی به طرف هر چمن انگیختست باز
...
1. سخن گویید با من کمتر امروز
که دارم دل به جای دیگر امروز
...
1. خمش ز لابه که طبعش مشو شست هنوز
شکر بخور مکن شعله سر شکست هنوز
...
1. جام گیر اختر افتاده بر افلاک انداز
روح شو عاریت خاک سوی خاک انداز
...
1. سر برآور بر کله داران قباها تنگ ساز
روی بنما عاقل و دیوانه را یک رنگ ساز
...