چو عریان شد چمن مرغ از نظیری نیشابوری غزل 250
1. چو عریان شد چمن مرغ از ضرورت خانه میسازد
چو قطح گل بود بلبل به آب و دانه میسازد
...
1. چو عریان شد چمن مرغ از ضرورت خانه میسازد
چو قطح گل بود بلبل به آب و دانه میسازد
...
1. درین سپید رقم قسمت و حواله نماند
اثر ز مهر و خط این کهن قباله نماند
...
1. به غمزه روز الستم همین معامله بود
ابد رسید و نیاسودم این چه مشغله بود
...
1. عنان دل ز خودرایی به فریادم نگه دارد
بنالم کاندر آن دل ناله مظلوم ره دارد
...
1. قاصد دلی آزرده تر از آبله دارد
می آید از آن کوی و ز رفتن گله دارد
...
1. عیشم خوش از آن شعله افروخته باشد
نقلم دل ریش و جگر سوخته باشد
...
1. شب فغان را به در خلوت او باری بود
ناله برچید اگر در دلش آزاری بود
...
1. نه فوت صحبت این دوستان غمی دارد
نه مرگ مردم این عهد ماتمی دارد
...
1. حسن چندی سر به دل شوخی و خودرایی دهد
شه چو گیرد مملکت اول به یغمایی دهد
...
1. پرده برداشته ام از غم پنهانی چند
به زیان می رود امروز گریبانی چند
...
1. فلک مزدور ایمای تو باشد
نوازد هر که را رای تو باشد
...
1. هر سر شاخ درین باغ هوایی دارد
هر گلی رنگی و هر مرغ نوایی دارد
...