1 ناله را نیست اثر کز تو شکایت دارد ورنه ما گرم دعاییم و سرایت دارد
2 مرده را زنده نماید دم ما بوالعجبان آتش از گرمی ما چشم حمایت دارد
3 ذوق هر مرغ به اندازه پرواز خود است عشقبازی نبود هرچه نهایت دارد
4 عمل صالح و طالح به جوی نستانند هرکجا کار تعلق به عنایت دارد
1 کمال عاشقی حیرانی دیدار میآرد چو آتش دیر میماند سمندر بار میآرد
2 تو درخواه از قضا چندان که فیروزی شود روزی به بخت ار در ببندی اختر از دیوار میآرد
3 به هند خط جمال یار سودایی عجب دارد همه اقرار ایمان کرده و انکار میآرد
4 مسلمان عاشق رخسار و هندو واله حسنش موحد بین که با هم مصحف و زنّار میآرد
1 باعث راندنم از بزم بجز عار نبود ورنه کس را به من و بودن من کار نبود
2 تا شدم از تو جدا تفرقه پامالم کرد دولت آن بود که این فرقت دیدار نبود
3 همه آسان ز جدایی تو مشکل گردید هیچ دشوار به دیدار تو دشوار نبود
4 به بدی در همه جا نام برآرم که مباد خون من ریزی و گویند سزاوار نبود
1 به هوش سیر چمن کن که شاهدان مستند قرابه بر سر ابر بهار بشکستند
2 چمن پیاله کش است و صبا قدح پیمای معاشران صبوحی ز خواب برجستند
3 به زیر خرقه نهان باده می خورد صوفی حکیم و عارف و زاهد همه ازین دستند
4 جهان و عیش خضر حرف قاف سیمرغست در حریم فنا زن که نیستان هستند
1 گر کند گیتی وفایی با وفاداران خوش است زندگانی با عزیزان عیش با یاران خوش است
2 محنت شب گیر با شوق حرم دشوار نیست گر بیادت بگذرد شب های بیداران خوش است
3 نرگس شوخ تو مست از ناله شب گیر ماست می فروشان را سر از غوغای می خواران خوش است
4 مال و عصمت را زلیخا بد درین سودا نباخت ماه کنعان بردن از خیل خریداران خوش است
1 هوا بدیهه رسانست و باغ موزون است به هر ترنم مرغی هزار مضمون است
2 زبان بلبل شوخ از سخن نمی افتد اگر چه خورده گل همچو در مکنون است
3 بهوش زی که تو گر از برون نمی بینی درون پرده ببینند هرچه بیرون است
4 اگر به لذت لطف نهان رسی دانی که اندک تو ز بیشت چگونه افزون است
1 فرحی نیست که در پهلوی آن صد غم نیست روز مولود جهان کم ز شب ماتم نیست
2 همه جا تیر کمانخانه ابرو رفته ست نیش هرجاطلبی هست، ولی مرهم نیست
3 رنج از آنست که این فتنه برانگیخته اند ذل ما ز نزاع ملک و آدم نیست
4 عارفان گوش که بر پرده ساز اندازند در پس پرده شناسند که نامحرم نیست
1 آن که صد نامه ما خواند و جوابی ننوشت سطری از غیر نیامد که کتابی ننوشت
2 شمع بی شعله به پروانه فرستاد آن دوست که به ما نامه روان کرد و عتابی ننوشت
3 همه جا شوق تو لب تشنه به راهم آورد دم آبی نگرفتم که شتابی ننوشت
4 کف پایی به ره بادیه ام ریش نشد که فریب سر خارش به سرابی ننوشت
1 پایمالم فتنهای را هر که در شور آورد بر سر راهم بلا از هر طرف زور آورد
2 تخم غم در آب و خاک من نکو بر می دهد خرمنی حاصل کنم، گر دانه یی مور آورد
3 آن که شام زندگانی شمع بالینم نشد کی پس از مرگم چراغی بر سر گور آورد؟
4 عشق و تشریف هم آغوشی، محالست این که کس خلعت سلطان برای مفلس عور آورد
1 در آشیان ما پر و بال هما رسید هرجا رسید سایه دولت ز ما رسید
2 بلبل نمی شود که ننالد به بوستان گلبن ز صوت و نغمه به نشو و نما رسید
3 کس ماجرای بلبل و پروانه حل نکرد سرگشته ماند هرکه به این ماجرا رسید
4 با غمزه این معامله پیش از الست بود حرف بلی نبود، که زخم بلا رسید