1 دل نمیدانم کجا، زین آستانم میکشد مرگ میبینم که با هجرام عنانم میکشد
2 هر سر مو بر تنم دارد خروشی از وداع هجر پیوند تو از رگهای جانم میکشد
3 داشتم در سینه پیکان خدنگ کاریی دست غیرت این زمان از استخوانم میکشد
4 میکند آسودگی سیری به گرد خاطرم گریه هم پایی ز چشم خونفشانم میکشد
1 بی تو بر بال و پر مرغان گلستان تنگ بود صوت بلبل در حریم باغ بی آهنگ بود
2 حال آن گلگشت صحرایی که من کردم مپرس لاله ها را در بن هر سنگ خونین چنگ بود
3 بی تو بر چشمم نمک می بیخت باد صبحدم گرچه مروارید می سایید هر جا سنگ بود
4 سایه مجنون می شد از راهی که من کردم گذر کز خیالت خیل صد لیلی به هر فرسنگ بود
1 این پیش خیل کج کلهان از سپاه کیست؟ وین قبله یی که کج شده طرف کلاه کیست؟
2 دامن کشان چو ابر به گلزار می رود تا آب نرگس که و برق گیاه کیست؟
3 پایم به پیش از سر این کو نمی رود یاران خبر دهید که این جلوه گاه کیست؟
4 آن ابروی کشیده کمان از چه خانه خاست وین غمزه گرفته کمین در پناه کیست؟
1 آن را که قبول تو خریدار نباشد در بیع گه هیچ دلش بار نباشد
2 از قیمت یوسف نشود یک سر مو کم هرچند خریدار به بازار نباشد
3 گویا تو برون می روی از سینه، وگرنه جان دادن کس این همه دشوار نباشد
4 از نرگس مخمور تو بر بستر و بالین بر پای رود فتنه و بیدار نباشد
1 باده خاص محبت کی به نامحرم رسد محرمان را دوستکانی از قفای هم رسد
2 وقت عارف شب نکو گردد که در خوابست عام یک دل بیدار را فیض همه عالم رسد
3 یافت گر دیوانه یی جاهی تعجب بهر چیست؟ از عجایب های دوران دیو را خاتم رسد
4 زاد مسکینان به ره بردار کاب زندگی تا سفال خضر باشد کی به جام جم رسد
1 شمع را زنده دلی در شب تار آخر شد روز عشرت همه در خواب خمار آخر شد
2 شاخ سرکش شد و دست همه کوتاه بماند جور گلچین و نزاع سر خار آخر شد
3 عندلیب ار نسراید به قفس معذورست گل به بازار نبردند و بهار آخر شد
4 خلعت دهر به اندازه حال اکنون نیست چرخ را رشته به هم رفت و مدار آخر شد
1 رفتی به بزم غیر و نکونامی تو رفت ناموس صدقبیله ز یک خامی تو رفت
2 اکنون اگر فرشته نکو گویدت چه سود در شهر صد حکایت بدنامی تو رفت
3 هم صحبت رقیب شدی از غرور حسن نام خوش تو در سر خودکامی تو رفت
4 یاران متفق همه انکار می کنند هرجا حدیث نیک سرانجام تو رفت
1 ذوقی ز می نزاد که صد شور و شر نشد بی باکی از مذاق خم می بدر نشد
2 این رسم های تازه ز حرمان عهد ماست عنقا به روزگار کسی نامه بر نشد
3 باز این چه آفتست درخت امید را امسال هم شکوفه فشاند و ثمر نشد
4 بیهوده بر گذرگه آفت نشسته ام شد کاروان و مرد رهی جلوه گر نشد
1 این کعبه را بنا نه به باطل نهادهاند بس معنی و جمال درین گِل نهادهاند
2 درمانده گشته است به این کار و بال عقل هرسو هزار عقده مشکل نهادهاند
3 زین گل چه دیدهاند مگر حاملان عرش کز رنج ره به بادیه محمل نهادهاند
4 قلزم به شور رفته و عمان نشسته تلخ زین آب زندگی که به ساحل نهادهاند
1 جزای حسن عمل در شریعت عربیست به عرف عفو نکردن گناه بی ادبیست
2 سواد دل ز می سالخورده روشن کن که عینک بصرش ز آبگینه حلبیست
3 قبول بی هنران ز التفات معشوق است عنایت ازلی را نشانه بی سببیست
4 جمال حال شود ترجمان استحقاق دلیل آب جگر تفتگی و تشنه لبیست