عالم از عشق در وجود از نظیری نیشابوری غزل 167
1. عالم از عشق در وجود آمد
عشق معمار هست و بود آمد
...
1. عالم از عشق در وجود آمد
عشق معمار هست و بود آمد
...
1. روز ازلم بود به نابود نهفتند
در ضمن زیان کاری من سود نهفتند
...
1. شمع را زنده دلی در شب تار آخر شد
روز عشرت همه در خواب خمار آخر شد
...
1. کمال عاشقی حیرانی دیدار میآرد
چو آتش دیر میماند سمندر بار میآرد
...
1. آن را که قبول تو خریدار نباشد
در بیع گه هیچ دلش بار نباشد
...
1. دوشینه سرودی دل افگار برآورد
کاهو ز حرم مرغ ز گلزار برآورد
...
1. نشان آن که کردم قطع امید از دیار خود
نهادم در حریم کوی او سنگ مزار خود
...
1. ز نکهت سحری شوق یار میخیزد
جنون ز سایه ابر بهار میخیزد
...
1. جهان جوان شد و عقد بهار میبندد
بهار پای جهان در نگار میبندد
...
1. بزمت غم بار ما ندارد
عیش تو غبار ما ندارد
...
1. باز نرگس را گلستان صاحب افسر کند
شاخ گل منبر نهد بلبل خطابت سر کند
...
1. وقت شد سبزه فرش در پیچد
ابر خرگه به یکدگر پیچد
...