1 این پیش خیل کج کلهان از سپاه کیست؟ وین قبله یی که کج شده طرف کلاه کیست؟
2 دامن کشان چو ابر به گلزار می رود تا آب نرگس که و برق گیاه کیست؟
3 پایم به پیش از سر این کو نمی رود یاران خبر دهید که این جلوه گاه کیست؟
4 آن ابروی کشیده کمان از چه خانه خاست وین غمزه گرفته کمین در پناه کیست؟
1 شهر ویران شده گریه مستانه ماست هرکجا هست غمی دربدر خانه ماست
2 از همه سو، ره بیغوله و صحرا بستند هرکه را می نگری در پی دیوانه ماست
3 بال و پر سوخته هر یک به کناری رفتند آن که نامد به در از بزم تو پروانه ماست
4 به تماشای جهان باز نمانیم از تو آن چه دام دگران ساخته یی دانه ماست
1 جمال ساقی ما در ضمیر لاله گذشت که لاله را می لعل از سر پیمانه گذشت
2 در آن شمایل موزون نگر که هرکس دید به حسن و معنی صد دفتر و رساله گذشت
3 به قصد ضبط نگه، چین بر ابروان انداخت ولی نشد، که کمند از سر غزاله گذشت
4 به طعنه از بر ما غافلان فارغ دل چنان گذشت که بر دشت لاله ژاله گذشت
1 شب از فسانه ام ز جنون خانه پر شدست وز گریه ام دیار ز ویرانه پر شدست
2 زان طره کی شکایت آشفتگی رسد ما را که زلف او چو کف شانه پر شدست
3 ترسم به لاله و سمن او زیان رسد طرف چمن ز سبزه بیگانه پر شدست
4 افکنده پرده از رخ ساقی نسیم صبح دیر و حرم ز نعره مستانه پر شدست
1 گل بیداد دسته بسته اوست مهر در دل خسک شکسته اوست
2 همه جا ناخن تصرف بند هر کجا سینه یی است خسته اوست
3 این که گم گشته عهد و شرط وفا ریو و رنگ زیاد جسته اوست
4 برد اندیشه بتان ز دلم کعبه دل صنم شکسته اوست
1 دل که جمعست غم بی سر و سامانی نیست فکر جمعیت اگر نیست پریشانی نیست
2 بیضه در جنگل شهباز نهد طایر من در فضایی که منم بال و پرافشانی نیست
3 گر کنم یاد ز بتخانه مرا عیب مکن هر که را حب وطن نیست مسلمانی نیست
4 لاابالی شو و دریاب فراخی نشاط چند در تنگی مشرب که فراوانی نیست
1 شور چمن ز نغمه آزادی من است روی شکفته سحر از شادی من است
2 میخانه ام، به بوی بهارم گشاده اند هرجا خرابی است ز آبادی من است
3 بیهوشی ام به جلوه گه گلستان برد من بلبلم که نکهت گل هادی من است
4 بی ذوق عشق کار به سامان نمی رسد شاگرد عشق بودن از استادی من است
1 آن که صد نامه ما خواند و جوابی ننوشت سطری از غیر نیامد که کتابی ننوشت
2 شمع بی شعله به پروانه فرستاد آن دوست که به ما نامه روان کرد و عتابی ننوشت
3 همه جا شوق تو لب تشنه به راهم آورد دم آبی نگرفتم که شتابی ننوشت
4 کف پایی به ره بادیه ام ریش نشد که فریب سر خارش به سرابی ننوشت
1 جزای حسن عمل در شریعت عربیست به عرف عفو نکردن گناه بی ادبیست
2 سواد دل ز می سالخورده روشن کن که عینک بصرش ز آبگینه حلبیست
3 قبول بی هنران ز التفات معشوق است عنایت ازلی را نشانه بی سببیست
4 جمال حال شود ترجمان استحقاق دلیل آب جگر تفتگی و تشنه لبیست
1 غیر من در پس این پرده سخن سازی هست راز در دل نتوان داشت که غمازی هست
2 زخم کاریست صراحی و قدم برچینید نیم بسمل شده ای را سر پروازی هست
3 بلبلان! گل ز گلستان به شبستان آرید که درین کنج قفس زمزمه پردازی هست
4 گو که این صف شکنان قصد ضعیفان نکنند که درین قافله گاهی قدراندازی هست