1 همچو نی وصل تو هر دم که مرا یاد آید تا نفس هست دل از درد بفریاد آید
2 همه عشاق ز بیداد بتان داد کشند من همه داد کشم تا ز تو بیدار آید
3 ناز صیاد دلا چونتو بسی کشته بدام تو همه ناله کن و باش که صیاد آید
4 بس غریب است که گردیش بدامن نرسد اینهمه خانه که از زلف تو بر باد آید
1 چند بیهوده دلا اینهمه افغان از من رخ ز من اشک ز من دیدۀ گریان از من
2 آنشد ایخواجه که از جانرود پای شکیب کانزمان دست زمن بود و گریبان از من
3 عاقلان با همه شوریده دلی حیرانم کز چه طفلان سرشکند هراسان از من
4 خواستم پیش تو گویم غم دل ترسیدم شود آنزلف گرهگیر پریشان از من
1 در خاطر منی و بدل تیغ میزنی خوش میکنی بدوستی ایشوخ دشمنی
2 روئی چو سیم دیدم ریختم خیال خام خوردم چو تیغ ناز تو دیدم که آهنی
3 باری چنان بزن که نگیرد بدامنت گر میزنی بر آتشم ای زلف دامنی
4 کس منع خوشه چین نظر چونتو مینکرد با خوشۀ مگر چه کم آیدز خرمنی
1 من خود مجرّد از همه نام و نشانمی بر هر صفت که عشق تو گفت آنچنانمی
2 در گوشۀ فراق تو پیر شکسته ام آندم که بوی وصل تو آید جوانمی
3 گاهی ز تاب قهر تو درویش نینوا گاهی ز تاج مهر تو شاه جهانمی
4 گاه از جنون ز هلهلۀ کودکان برقص گه در خرد ارسطوی روشن روانمی
1 امشب اگر ای نائی آهنگ دگر داری از سوز درون ما مانا که خبر داری
2 ساقی قدح می ده با یاد جم و کی ده زود آر و پیاپی ده گر پاس سحر داری
3 از خون رزان ما را مستی نشود حاصل پیش آر سبوئی چند گر خون جگر داری
4 هان روی محمر کن طرح دگری سر کن سیم رخ ما زر کن کاکسیر نظر داری
1 بپای دار کشد محتسب ز میکده مستم خدا کند که نگردد رهاقرا به زدستم
2 ز چشم سرخوش ساقی رهین عهد الستم که تا بحشر نبینند جز پیاله بدستم
3 برغم زاهد مسجد که زد بسنک سبویم هزار توبه ز می کردم و دوباره شکستم
4 صبا بگو بکماندار من که ساعد سیمین مدار رنجه که من صیدپای رفته بشستم
1 نظرم دوش بدیدار مهی زیبا بود شب تاریک مرا روز جهان آرا بود
2 حالتی بود مرا دمبدم از جذبۀ شوق که اثر هیچ نبود از من و او تنها بود
3 متحیر بجمالش که چه صورت پرداخت قلم صنع که صورتگر این دیبا بود
4 پای تا سر همه با چشم تامل میرفت ارغوان و سمن و نسترن و مینا بود
1 طوقی ز خط بدور زنخدان کشیدهای بر دور مهر و مه خط بطلان کشیدهای
2 داود را بحلقۀ خفتان نهفتۀ یوسف بدور چاه بزندان کشیدهای
3 مانی بخضر در صفت ای سبزۀ عذار پیداست کاب چشمۀ حیوان کشیدهای
4 از مشک تر نوعته طلسمی بسیم خام مه در کمند موی بدستان کشیدهای
1 دل من کنعانست و چاه سینۀ زندانش جهان مصر بلاخیز و خرد یعقوب نالانش
2 عروس چرخ مینائی بصد کید زلیخائی کشد هر دم ز رعنائی بسوئی طرف دامانش
3 الا ایباد روحانی ببر زینماه زندانی بنزد پیر کنعانی خبر از کید اخوانش
1 نه من از تنگی دام است که در فریادم می بنالم که بسر وقت رسد صیادم
2 سیر شد زینچمن سبز دل ناشادم کاش میکرد بخود روی قفس صیادم
3 تیر کز شست بشد باز نگردد کمان پند پیران چکنم منکه دل از کف دارم
4 گشت دور فلک از منت تعمیر مرا خنک آنروز که سیلی برد از بنیادم